نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
2 دانشجوی دکتری آینده پژوهی، دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In the modern world, on the one hand, technology has brought comfort to people and on the other hand had has raised many concerns toward the future. Philosophers pay a special role in finding a way or ways for the human society to have the maximum benefit and facing the minimum damage from the unpleasant items. Giving an Islamic path to science and technology may help us overcome the concerns and we reach this goal by something more than just speaking and having unnecessary prejudice. In recent decades producing Islamic science and Islamic technology have involved many scholars in the Islamic countries and Iran. It's interesting that even the hardest critics on the religious science program who denied the phenomena, accept the possibility of the religious and regional technology and further they have a positive attitude toward this kind of technology if some conditions exist. At the beginning we will take a look at evolution of attitude toward technology. Then, because of definition of technology as “humanity at wok” in recent attitudes and after a glance on the philosophy of science (as the nearest neighbor of the philosophy of technology), we will review different opinions about the influence of metaphysics on technology. If we map the opinions concerning the range of the influence of metaphysical believes on technological artifacts on a spectrum, on one side there are people who try to reduce from the importance of such assumptions by emphasizing common items of human societies and on the other side there are some who attempt to increase the importance of metaphysics of technology. There are evidences to confirm both opinions and perhaps there are different metaphysical roles in different technological experiences. But, at least, the role of metaphysical backgrounds on physical and social artifacts could not be denied. Anyway because of the Interlinking between social phenomena (such as science and technology) and metaphysics, any attempt in order to develop Islamic science and technology without explaining the Islamic metaphysic (theology) for it from valid religious sources (wisdom and quotes) will be superficial and ends to failure. Finally we recommended nine foundations to construct the technological metaphysic on. They are: 1. Noticing the hierarchical role of human being in the world 2. The Tightness between man and the world which he lives on. 3. Considering both the unseen and the visible world and accepting the causality in them. 4. Spreading science and technology. 5. Unity and concomitance of science and technology 6. Strategic and long-term unity between profit-seeking and rightful ends. 7. Denying relativity in principal moral standards and accepting relativity in some secondary matters. 8. The authenticity of deed, intent and belief simultaneously. 9. Bounded authority It's clear that these nine principles are not comprehensive at all, and is only an effort that tries to fit a sea in a bowl.
کلیدواژهها [English]
بهطورکلی، فلسفه رشتهای از علم است که هدف آن تأملی نظاممند در همه ابعاد واقعیت است. از آنجا که واقعیت ابعاد بسیاری دارد، فلسفههای متعددی نیز وجود دارند. یکی از شیوههای تقسیمبندی فلسفه به زیربخشهای آن، تقسیمکردن این حوزه به دو فلسفه تحلیلی و اروپایی/قارهای است1. جریان اول که جدیدتر نیز هست بیشتر مایل به مفهومیسازی(Conceptualizing) و تحلیل (Analyze) است؛ لیکن در فلسفه قارهای (Continental) وجه انتقادی (Critical Approach) پررنگتر است. تفاوت میان سنّتهای قارهای و تحلیلی در فلسفه تکنولوژی هم دیده میشود. در آغازِ پیدایش فلسفهتکنولوژی اکثر نویسندگان درباره تأثیرات اجتماعی فناوری و تأثیرات جامعه بر آن مینگاشتند. فیلسوفانی که در این مقوله جای میگیرند اغلب دارای پیشینه مهندسی یا علوم طبیعی نبودند؛ بلکه فیلسوف محض بودند(دووریس، 1389: 12-14). از دیدگاهِ این گروه، مسألهاصلی در فلسفه فنّاوری این است که فنّاوری صرفاً یک ابزار نیست؛ بلکه نوعی دیدگاه است. فنّاوری حتی اگر ابزار هم باشد "چیز" نیست؛ وسیلهصرف نیست، امری خنثی نیست(هایدگر و دیگران، 1389 :2). برای مثال، یکی بر این باور است که محتوایِ فرهنگیِ فنّاوری(Cultural Contribution )، تغییر تمرکز فرهنگی جامعه از حقیقت و عدالت به کارایی (سودمندی) است(لیوتار، 1999). دیگری فنّاوری اطلاعات را در یکی از وجوه خود، ابزاری برای کنترل مدیریتی و تنبیه افرادی که مطیع مدیر نیستند میداند(کومبز و دیگران، 1992) و سومی فرهنگ سایبرنتیکی نوین را مرتبط با روابط قدرت غالب میداند؛ زیرا فاقد لبه تیز انتقادی نسبت به قوه محرکهجامعه شبکهای (یعنی همان سرمایهداری Capitalism) است. (رابینز و وبستر،1386 :18) خودمختاری تکنولوژی (که ایلول از مشهورترین مدافعان آن است) چه در سطح مصادیق تکنولوژی و چه در سطح خودمختاری سیستم تکنولوژیکی (به مثابهیک سیستمِ خود سازمانده که خود را از تأثیرات جامعه مصون نگه میدارد) از دیگر سرفصل های مطرح در این حوزه است(ایلول، 1964) (دووریس، 1389:9)؛ لیکن متعاقباً ما در این حوزه شاهد حضور فیلسوفانی هستیم که برخی از آنان هم پیشینه مهندسی و هم سابقهفلسفی دارند. ایندسته تمایل کمتری به نقّادی تکنولوژی دارند و علاقه مندند برنامه فلسفیشان را به نحوی تنظیم کنند که دستکم تا حدی معطوف به فرایندِ عملی تکنولوژی باشد. این کار که از آن با عنوان چرخش تجربی(Empirical turn) یاد میشود، فلاسفه را به بسط ایدههایی بر میانگیزد که برای اهل عمل با معناست(دووریس، 1389: 12-14). برتراند راسل(Russell )، کارل پوپر(Popper )، و (در راستای بحثِ ما) از همه مهمتر جوزف پیت(Joseph C. Pitt) نمایندگان برجستهاین مکتبند. پیت با خوشبینی به دستاوردهای تکنولوژیک، میکوشد با پررنگنمودن نقش اختیار انسان و تفسیر فنّاوری به عنوانِ فعل انسان، به نوعی، فنّاوری را از ملامتهای فلاسفه قارهای تبرئه کند. وی نقدهای جدی به استدلالهای ایلول در باب خودمختاری فنّاوری وارد 2و تکنولوژی را بهصورت "انسانیت در مقامِ کار" تعریف میکند(پیت، 200: 13-25). به هر جهت، تصویرِ اخیر (نظریات پیت)، تا حدی فنّاوری را از تیغ انتقادات پستمدرنها میرهاند و فضایی برای طرح مباحث انسانمدار در تعامل با فنّاوری میگشاید. بخشی از مطالبی که جلوتر خواهد آمد نیز از همین دریچه نوگشوده، به فنّاوری مینگرد.
مستحضرید چندین دهه است سودای تولید علمِ اسلامی و پیروِ آن فناوری اسلامی، جمع کثیری را در کشورهای اسلامی3 و کشور ما4 به خود مشغول داشته است. جالب آنجاست که سرسختترین منتقدانِ برنامه علمِ دینی که مدعیِ امتناعِ این مفهوم هستند (پایا، ب1386: 39) نیز نه تنها امکانِ فناوری بومی و دینی را میپذیرند؛ بلکه به شرط تحقق شرایطی تلاش در جهت تحقّقِ فناوریِ دینی و بومی را پسندیده میدانند(پایا، ج1386: 67 و 1388: 31-43)؛ چه رسد به افرادی که علم دینی را ممکن و حتی محقَّق میدانند.
در بین فیلسوفان تکنولوژی مرسوم است که به دلیلِ بلوغِ نسبیِ پدید آمده در فلسفه علم (دووریس، 1389: 16)، در امورِ چالش برانگیزِ حوزهفلسفهتکنولوژی، گریزی به فلسفهعلم (که از همسایگانِ نزدیک فلسفه تکنولوژی است) میزنند(پیت، 2000: 7-10و تقوی و موسوی طباطبائی، 1388: 22). گروه بزرگی از فیلسوفان علم (تقریباً همگی آنها به غیر از پوزیتیویستها) معتقدند آنچه به عنوان نظریههای علمی بیان شدهاند، در ورای خود، دارای مبانی متافیزیکی هستند5؛ خواه این امر به صراحت بیان شود یا نشود. آغشتگی علم به مبانی متافیزیکی نه تنها دامنگیر علوم انسانی است؛ بلکه مبتلابه علوم طبیعی نیز هست. این مبانی نقش مهمی را در تحول نظریههای علمی، تقریباً در همه مراحل آن ایفا میکنند. (تقوی، 1387: 78-79)؛ به همین جهت، معتقدند در نظر گرفتن دیدگاههای متافیزیکی جدید، میتواند به ظهور نظریههای علمی نوینی منجر گردد(باقری، 1383: 56). به همین سبب، بعضی از پژوهشگران ایرانی تلاش نمودهاند تا متافیزیک برخی از شاخههای علوم (از جمله علوم تربیتی، روانشناسی) را به آبشخور اسلام هدایت کنند. (محسنپور، 1388و باقری، 1383). اصولاً اگر نگوییم تمامی6 باید بگوییم اغلب افرادی که نظر موافقی نسبت به برنامهتحقیقاتیِ پیشروندهعلم دینی دارند، تحقّق آن در جهان خارج را نیازمند ابتنایِ آن بر مبانیِ متافیزیکیِ اسلامی میدانند7.
فنّاوری نیز که به مثابهروش است، در متافیزیک ریشه دارد. فنّاوری نه تنها از متافیزیکی خاص سرچشمه میگیرد، بلکه معطوف به هدفی است که آن نیز به وضوح، تحت تأثیر متافیزیکی خاص تعریف میشود(تقوی، 1387: 78).
حال سؤال اینجاست که آیا اسلام (به عنوان دینی که قصد دارد ظرفیتهای انسانی را دگرگون کند و تراز بالاتری از حیات را که زندگی گوارا8 یا حیات طیبه مینامد، به وی هدیه نماید) میتواند متافیزیک فنّاوری را تغذیه کند؟ و اگر میتواند، تا چه حد؟ و به چه ترتیب؟ بدون شک ارائهپاسخ کامل به این سؤالها از بضاعت این نوشتار خارج است و چه بسا نیازمند فراگیر شدن یک گفتمانِ جدید باشد. به همین علت، نگارندگان به هیچ وجه مدّعی نیستند که در بخشِ پیشِرو به صورت جامع و مانع به همه آنچه شایسته است اشاره مینمایند؛ بلکه درصددند با هدیه"کلافی نخ" در نضج این گفتمان فراگیر مشارکت کنند. در این نوشتار تلاش خواهیم کرد برخی باورهای زیرین بنیاد مرتبط با موضوع را (که مسامحتاً متافیزیکِ اسلامیِ فناوری مینامیم) از منابع مُعتبرِ شرعی (نقل و عقل) استخراج کنیم و در معرض نقادی و ارزیابی خوانندگان محترم قرار دهیم.
2- تبیین مفهوم فنّاوری
تاکنون تعاریف متعددی از تکنولوژی (یا به قول رایج همان فناوری9) ارائه شدهاست. یکی از مشهورترین این تعاریف از نوازشریف در چارچوب پروژهاطلس تکنولوژی صورت گرفته است. تکنولوژی به صورت ترکیب پیچیدهای از چهار عنصر است (جعفرنژاد،1382: 27):
سختافزار: مجموعهای از وسایل و تجهیزات فیزیکی، ابزارها10، وسایل و ماشینآلات؛
نرمافزار: مجموعهای از تکنیکها، فعالیتهای فنی، روشها و دستورالعملها؛
نیروی انسانی: تواناییهایی که به موجب آن سختافزار و نرمافزار به کار گرفته میشوند؛
سازماندهی و مدیریت: مکانیزمها و ترتیبات اقتصادی و اجتماعی که در چارچوب آنها سایر اجزا به کار گرفته میشود.
تعریف دیگر متعلق به پیت است. پیشتر گفتیم که فناوری از نظر او، انسانیت در مقام کار است و لذا تکنولوژی نه خودِ ابزار، بلکه بهکارگیریِ ابزار تلقی میگردد. به همین دلیل، نقشِ عنصرِ انسانی، که باید برای خلق یا بهکارگیریِ ابزار تصمیم بگیرد، در آن کاملاً مشخّص است.
پیت مایل است علاوه بر ماشینهای مکانیکی(view of tool-as-mechanical-mechanism )، عمومِ مکانیزمها(view of tool-as-mechanism) (از جمله دولت، سازمانها، بانک، دادگاه و...) مستقلاً فناوری انگاشته شوند. وی بیان میدارد که در ابتدا بشر از فناوری بیشتر در جهت حفاظت از بلایا و تضمین بقا بهره میبرد؛ ولی به مرور زمان وجوه نرم و اجتماعی فناوری پررنگ شد و لذا بحق این ساختارهای اجتماعی را نیز میتوان فناوری (فناوری نرم یا اجتماعی) نامید (پیت، 2000: 9-11). این روند بعدها توسط خانم ژوئینگ ادامه یافت و به کتاب مشهورِ وی (ژوئینگ، 2005) منجر شد.
پیت برای مدلسازی فناوری از مدل خاصی پیروی میکند(Modeling Humanity at Work). او در این مدلسازی نقشِ ویژهای برای تصمیمگیری در نظر گرفتهاست. در این مدل، با دو تبدیل مواجه میشویم: تبدیل درجه یک که ورودی آن از جنسِ معرفت (دانش و اطلاعاتی که در تصمیمگیری استفاده میشود) و خروجی آن تصمیمی است که برای خلق و به کارگیری یک ابزار که ممکن است فیزیکی یا اجتماعی باشد، اخذ میگردد. البته، اگر در انتهای فاز اول به این نتیجه برسیم که برای رفعِ مشکل تصمیمگیریِ دیگری لازم است، خروجیِ تبدیلِ نخست، تصمیم برای اخذِ تصمیمی دیگر خواهد بود که ما را یک گام به حلِّ مسأله نزدیک کند. و در نهایت تبدیل درجه دو همان ابزار فیزیکی یا اجتماعی است که بهکارگرفته میشود. عنصر سوم این تبدیل بازخوردی است که آموختن از تجربه است و با این سازوکار است که در معرفت ورودی به تبدیل درجه اول، به تدریج، بازنگری میشود تا فنّاوری امری معطوف به موفقیت باشد(پیت، 200: 12-30؛ تقوی و موسوی طباطبائی، 1388: 25-27).
تعریف سوم از عقلگرایان نقاّد(Critical Rationalist )، شامل پوپر و علاقهمندان اوست که البته در ارائه تعریفی منقّح و عام از فناوری پیشتاز هستند و تعریفِ مختار ما از فناوری نیز برگرفته از آثار آنان است. از نظر آنان هر برساختهای که به نیازهای غیرمعرفتی انسان پاسخ گوید، فناوری است. این تعریف در مقابل تعریف ایشان از علم قرار دارد که به هر برساختهای اطلاق میشود که به نیازی معرفتی پاسخ گوید(پایا، 1389 :35). چنانکه اشاره شد، کارکردهایی که برای فناوریها جعل میشود، ناشی از نیازهای آدمیان است و خوب است بدانیم نیازهای آدمی، به استثنای شماری معدود که ناشی از منشاً بیولوژیک و زیستی انسان است، یکسره نیازهای فرهنگی و برساخته اجتماع هستند (پایا، ب1386: 50-52). شایان ذکر است؛ برخی از فناوران اِبا دارند که دایره فناوری را تا حدی که پوپر گسترده، گسترده فرض کنند؛ مثلاً، پیت در کتابِ خود اشاره نموده که این تعریف جامع است؛ یعنی همه انواعِ تکنولوژی را دربرمیگیرد؛ اما مانع نیست؛ یعنی هر فعالیت انسانی و هدفمندی را، که ممکن است برای آن اصطلاحِ تکنولوژی هم بهکار نرود، شامل میشود(تقوی، 1388: 25). لذا گروهی بر خاصیت مصنوع (Artifact ) بودن، به عنوان پیششرطی برای پذیرش به عنوان فنّاوری تأکید میکنند؛ ولی گروهی دیگر (که نگارندگانِ این وجیزه نیز در این گروهند) علیرغم آنکه توجه به مصنوعیت را مفید میدانند؛ ولی آن را تا حدِّ یک پیششرطِ دارای حقِّ وتو ارتقا نمیدهند و همین که ابزاری بتواند نیازی را برطرف کند، کافی میدانند11.
4- ملاحظاتی پیرامون متافیزیکِ فنّاوری
در فصل نخست از این نوشتار، به بهانهای چندین بار از لفظ متافیزیک بهره بردیم. هماکنون زمان آن است که بیشتر روی آن تأمل کنیم. در رشته فلسفه چندین حوزه را میتوان بازشناخت که هر یک دارای کانون تمرکز خاص خود است و بالمآل هنگام بررسی فلسفه تکنولوژی نیز باید به آنها بذل توجه نمود. این حوزهها عبارتند از: هستیشناسی(Ontology)، معرفتشناسی (Epistemology )، روششناسی(Methodology )، متافیزیک(Metaphysics )، اخلاق(Ethics) و زیباییشناسی(Aesthetics). از این میان، متافیزیک با پندارههای ما از واقعیت سروکار دارد و در آن هدف ما از اعمال و کنشهایمان بررسی میشود(دووریس، 1389: 12). در این مقاله به دلیل آنکه متافیزیک برآمده از اسلام مدّنظر است، بهکاربردن لفظ الهیات به جای متافیزیک خالی از وجه نیست. گروهی از فلاسفه علم (همان همسایه قرینِ فناوری) متذکر میشوند که دعاوی متافیزیکی غیرقابل وارسی و ارزیابی تجربی هستند و اغلب مسؤولیت خلق یک چارچوب بسیار کلی برای یک جهان ممکن را برعهده دارند؛ به عبارت دیگر، چارچوبهای متافیزیکی، مرزهای امور شدنی و امور نشدنی را در جهان ممکنی که توصیف میکنند، در کلیترین حالت بازگو میکنند(پایا، ب1386: 65-66). برای دریافت بهتر منظور فلاسفه علم هنگام استفاده از لفظ متافیزیک، مثالهایی را که بعضاً از متافیزیک ارائه نمودهاند، مرور میکنیم:
نمونه اول، مسأله حیات است که کسانى امثال داکینز و اتکینز(Atkins) آن را چیزى کاملاً مکانیکى فرض مىکنند و تصور مىکنند که همین تحولات فیزیک و شیمیایى مىتوانند حیات را توضیح دهند. در مقابل، بعضى دیگر معتقدند که مسأله حیات و مسأله شعور بسیار پیچیدهتر از آن است که با فیزیک و شیمى توضیح داده شود. ویگنر، فیزیکدان درجه اول قرن حاضر و برنده جایزه نوبل، مىگوید: «من هنوز مطمئن هستم که حیات پدیدهای بنیادى است که کاملاً خارج از اهتمام فعلى فیزیک است»؛ یعنی شعور از مقوله دیگرى است. اینها مىگویند شما ابزار بروزِ حیات را کشف کردهاید؛ اما این به معناى آن نیست که بتوانید غیر از آن را نفى کنید. یکى از دانشمندان مثال خوبى زده است. او مىگوید شما فرض کنید خبر ندارید که دستگاه فرستندهاى در تهران امواجى را مىفرستد. بنابراین، یک ترانزیستور، یک خازن و تعدادى چیزهاى دیگر را که در یک رادیوى ترانزیستورى وجود دارد، برمىدارید و به شکل خاصى به هم وصل مىکنید و رادیوى ترانزیستورى آماده مىشود و شما آن را روشن مىکنید و صدایى را مىشنوید و فکر مىکنید که این صدا از خود این رادیو است. البته، اگر این رادیو خراب شود، شما صدا را نمىشنوید؛ زیرا براى شنیدن صداى دستگاه فرستنده این ابزار لازم است. خوب، این سیستم آثارى را بروز مىدهد که در اجزای آن نبود. این دانشمندان غیرمعتقد به خدا مىخواهند بگویند که یک سیستم پیچیده خواصى را بروز مىدهد که در مؤلفههاى تشکیلدهنده آن نبوده و در فیزیک از این نوع سیستمها زیاد است. پدیده حیات هم از همین نوع است(گلشنی، 1377: 10-13). فعلاً سخنان این گروه ملحد و جماعتِ خداباوران به یک اندازه متافیزیکی است و هر کدام از این نگرشهای متافیزیکی مسیری را برای برنامههای تحقیقاتیِ ملتزمان به آنها و تفسیر نتایج آزمایشهای آنان میگشاید.
نمونه دوم؛ دکارت در نظریههای فیزیکی خود، و ظاهراً بر اساس فهم خود از آیات کتاب مقدس، نور را که تجلی وجود خدا بود، جوهری بسیط وخالص در نظر گرفته و استدلال کرده بود که رنگهای رنگینکمان که در آسمان و یا در منشورها ظاهر میشود، ناشی از تأثیری است که محیط عبور نور بر آن میگذارد و این رنگها به منشورها و لایههای جو تعلق دارند و نه خود نور. نیوتن برخلاف دکارت ظاهراً از قرائتِ خود از آیاتِ کتابِ مقدس به این نتیجه رسید که نور بسیط و خالص نیست؛ بلکه متشکل از پرتوهای دیگر است. آزمایش دو منشور نیوتن که وی خود از آن با عنوان آزمایش فیصلهدهنده یاد میکند، نه تنها ضربهای بزرگ به پیکر نظام مکانیکی دکارتی بود که در عین حال زمینه را برای پذیرش فرضیه ذرهای نیوتن برای توضیح رفتار نور هموار کرد. در همین چارچوب متافیزیکی نیوتنی، لاپلاس، هرتز، ماخ، بولتزمن، پوانکاره و دیگران هر یک کوشیدند با ارائه مدلهایی رفتار این ذرات را در بخشهای مختلف این عالَم توضیح دهند. زمانی که فارادی نظریه میدانها را مطرح ساخت که متافیزیک آن با متافیزیک جهان ذرات ریز سازگار نبود، آمپر مدلی ارائه کرد سازگار با متافیزیک جهان ذرات ریز که به همان خوبی مدل بدیل فارادی از عهده توصیف پدیدارها برمیآمد؛ امّا فرضیه ذرهای - چنانکه میدانیم- چند دهه بعد به دست فرنل و دیگران ساقط شد(پایا، ب1386: 55-66).
پاسخ پرسش استعلایی کانت و اینکه آیا اصولاً جهان برای انسان قابل شناخت است یا خیر نیز به روش تجربی قابل برسی نیست و جزو دعاوی متافیزیکی است؛ یا بنابر آنچه از لابهلای آثار و گفتههای افلاطون فراچنگ میآید، متافیزیک وی در عالم مُثُل و تمثیل مشهور غار خفتهاست (امامیجمعه و حداد، 1392: 30).
همانطور که از مثالهای بالا برمیآید، با یک تعریف چندسطحی و چندلایهای از تحلیل میتوان گفت بسیاری از آنچه به عنوان پیشفرض و متافیزیکِ یک پژوهشگر در نظر گرفته میشود، در سطح دیگر میتواند فرضیه محقق دیگری باشد و بررسی شود. به عبارت بهتر، بسیاری از دعاوی متافیزیکی در گذر زمان و با پیشرفتِ سایر شاخههای علوم و فناوریها میتوانند به صورت علمی بررسی شوند12. البته، منظور ما از علم صرفاً توسل به محک تجربه نیست؛ بلکه منظور ما دستیابی به معرفت از منابع معتبر است. همچنین، با تدقیق در توضیحات بالا روشن میشود که میتوان برخی باورهای زیرین بنیاد را (چه در حوزه علم و چه در حوزه فناوری) از ادیان اخذ نمود.
هماکنون و پس از بررسی نمونههای فوق با دیدی فراختر میتوانیم در عرصه متافیزک فناوری قلم بزنیم. پیشتر گفتیم؛ فنّاوری نیز که به مثابه روش است، در متافیزیک ریشه دارد. فنّاوری نه تنها از متافیزیکی خاص سرچشمه میگیرد، بلکه معطوف به هدفی است که آن نیز به وضوح، تحت تأثیر متافیزیکی خاص تعریف میشود (تقوی، 1387: 78). میدانیم هر نوع برساخته آدمی که به نیّت رفع نیازی ابداع شود یا به کار گرفته شود، خواه ناخواه حامل ارزشهایی است که سازنده و یا بهره گیرنده هوشمند با خود به همراه دارد؛ به عبارت دیگر، آدمی در مقام خالق و آفریننده، جنبههای مختلف وجود خود، از تواناییِ ابزارسازی تا توانایی فضاسازیِ هنری تا ظرفیت معناسازی و قابلیت ارزش بخشی را، دانسته یا نادانسته، و خواسته یا ناخواسته، در محصولی که پدید میآید، مندرج میکند(پایا، ب1386: 55-56). نظرات پیرامون حدود و ثغور تأثیر باورهای متافیزیکی در مصنوعاتِ تکنولوژیکی بر طیفی قرار دارند. در یک سوی آن افرادی قرار دارند که با تأکید بر مشترکات جوامع انسانی و مسائلی که انسان در دنیای واقعی با آن روبهروست، قصد دارند از اهمیت چنین مفروضاتی بکاهند و در سوی دیگر، افرادی قرار دارند که با ارائه شواهدی قصد دارند بر اهمیتِ متافیزیکِ فناوری بیفزایند.
یکی از اندیشمندانِ گروه نخست میآورد: در همه مواردی که نیازهای افراد کموبیش یکسان باشد، فناوریهایی که برای رفع آن نیازها بهوجود میآورند نیز کم و بیش یکسان خواهد بود. البته، در این حال میزان مهارتهای افراد و گروهها و قابلیتهای عملی آنان و میزان دانششان، در ازدیاد بازده محصولاتی که برمیسازند نقش ایفا خواهدکرد. یکی از جالبترین نمونههایی که در این زمینه میتوان مثال زد، ادوات و ابزار جراحی است که مسلمانان اندلس در اسپانیا در دوران اوج اقتدار حکومت اسلامی در مغرب جهان اسلام ابداع کردهبودند. مقایسه شکل ظاهری و انواع مختلف این ادوات با نمونههای کنونی آنها روشن میسازد که فناوری مسلمانان در زمینه ساخت این ادوات پزشکی در حدود هزار سال قبل به مرحله بسیار پیشرفتهای رسیده بود؛ بهطوری که یک جرّاح معاصر بدون هیچ مشکلی هنوز میتواند از این ابزار هزار ساله برای انجام عملهای جراحی خود بهره بگیرد. در اینجا، همانطور که توضیحدادهشد، نیاز یکسان به ساخت ابزارهای کموبیش یکسان دلالت کردهاست. مثال ساده دیگری در این زمینه، نوع لباسهایی است که افراد در شرایط آب و هوایی کم و بیش یکسان، تولید کردهاند. علیرغم برخی تفاوتهای ظاهری، کارکردهای اصلی این فناوریها کم و بیش یکسان است؛ برای مثال، کلاه برای حفاظت سر و گوشها از سرما و... .
اما اندیشمندان گروه دوم در مقابل بر نمونههایی تأکید میکنند که متافیزیکهای متفاوت به مصنوعاتِ نرم و سختِ گوناگون منجر شدهاند. به عقیده آنان با قبول اینکه مبانی متافیزیکی مختلف (ولو در مقام ثبوت) نظریههای گوناگونی را نسبت به واقعیت پدید میآورند، باید انتظار این را داشته باشیم که آدمی، به واسطه این نظریههای مختلف به روشهای مختلفی برای تحقق پارهای از اهداف رهنمون شود؛ مثلاً تفاوت روش اقیانوسپیمایی پولینزیها(Polynesia) با وایکینگها(Viking)؛ پولینزیها چون اقیانوس را جاندار می انگاشتند، ابزار اقیانوسپیمایی خود را کشف میکردند؛ ولی وایکینگها آن را اختراع میکردند یا تفاوت بین طبهای هومیوپاتی(homeopathy) و سوزنی(acupuncture) به دلیل تفاوت نگاهشان به انسان یا در حوزه فناوریهای نرم و سازمانی13، میتوان به تئوریِ مشهورِ مکگریگور(McGregor) اشاره کرد. وی نشان داد که تلقیهای مختلف نسبت به انسان (اعم از اینکه انسان را ذاتاً تنبل و تنپرور بدانیم یا معتقد باشیم در صورت حصول شرایطی ممکن است کار را به تفریح ترجیح دهد) به دو مکتب مختلف مدیریتی (تیلوریسم و رفتارگراییِ هاثورن) منجر شدهاست14 (تقوی، 1387: 77-78).
در مجموع، میتوان گفت که شواهدی در تأیید هر دو نظر وجود دارد و چه بسا در هر یک از تجربیات مختلفِ فناورانه بشری، ممکن است نقش متافیزیک متفاوت از دیگری باشد؛ ولی در مجموع نمیتوان منکر نقش پیشفرضهای متافیزیکی در مصنوعات فیزیکی و اجتماعی شد.
5- برازشی از آموزههای اسلامی بر متافیزیکِ فنّاوری
به عقیده نگارندگان، اسلام با طرح انگارههای زیر، فضای فنّاورانه (اعمّ از تولید و بهرهبرداری از فنّاوری) را برای بشر تسهیل نمودهاست. البته، با توجه به این که دینِ خدا ماهیتی یکپارچه دارد، به راحتی نمیتوان بین انگارههای زیر مرز مشخصی تعیین نمود:
5-1- شناخت جایگاه سلسله مراتبی انسان در عالم هستی
از نظر اسلام خداوند مالک حقیقی همه آن چیزهایی است که در آسمان و زمین وجود دارد (شوری:4، سبأ:1) و به فرموده امام سجّاد (علیهالسلام) حق خدا اصل و منشاء همه امور است و دیگر حقوق از آن ناشی میشود (مصباحیزدی،1388 :57) و مالکِ این جهان آن را (به صورت بالقوه) به تسخیر انسان درآوردهاست (لقمان:20). امام چهارم در صحیفه سجّادیّه میفرمایند: سپاس مخصوص خدایی است که ما را با تسلط بر همه موجودات برتری داد. در نتیجه، همه موجوداتش بر اساس قدرت حضرتش فرمانبردار ما هستند و در سایه عزتش در گردونه اطاعت از ما قرار دارند(مناجات1: فراز 18). به این ترتیب ذات احدیّت، انسان را حاکم منصوب خویش بر روی زمین قرار داده15 (بقره:30) و به وی دستور داده تا با رعایت کلیه اوامر سلبی و ایجابیِ حاکمِ اصلی، اجزای هستی را به صورت نظاممند کنار هم بچیند و زمین را آباد و معمّر سازد (هود: 61) و غیر از دستورالعملی که خداوند متعال هنگام تنفیذ انسان به عنوان خلیفه خویش بر روی زمین برای وی توشیح نموده (یعنی دینالله)، راهی برای "حکمرانی خوب" بر سایر مخلوقاتِ زمینی و آسمانی وجود ندارد (آلعمران:83) و لذا کتاب تدوین (قرآن کریم) با کتاب تکوین (فطرت) همگرایی کامل دارد (رودگر، 1388 :29). از مهمترین فرازهای این دستورالعمل آن است که: ای انسان! اشیا را برای تو خلق نمودم و تو را برای خودم (کرکی، 1409ه.ق: 962 و (سبزواری،1367 :139) و لذا تنها در صورت اطاعت محض فرماندار از حاکم اصلی است که خداوند به وی قدرت خلاقیتی خداگونه میدهد (مجلسی، 1403ه ق، ج105: 165) تا هر چه اراده کرد محقق شود؛ همانگونه که خدا هر چه اراده کند، محقق میشود.
چنانکه گفتهاند: اگر تو برای خدا قیام کنی، تمام عوالم خلقت دلیلِ راهِ تو هستند؛ چون کمالِ آنها در فنای در تو است. آنها میخواهند آنچه را در فطرت دارند، تحویل دهند و به کمال واقعی برسند (محمّدی ریشهری،1380: 195).
5-2- احساس وابستگی و درهم تنیدگی انسان و جهانی که در آن زندگی میکند.
اوج احساس وابستگی و درهمتنیدگی انسان و جهانی که در آن زندگی میکند، زمانی حاصل میشود که اولاً فرد به وجود سرچشمه فیاضی که او و سایر موجودات را آفریده و هدایت میکند، معتقد باشد و ثانیاً بر مبنای دستورالعملی که این آفرینندهیکتا برای تعاملات او با سایر کائنات ابلاغ نموده، عمل نماید (مقیمی و دیگران،1386: 91). این آموزه که جهان و اجزای آن همگی دارای شعور و آگاهی هستند، یک آموزه متافیزیکی است که در تعلیمات اسلامی بدان اشاره میشود(پایا، ب1386: 67-68)؛ آنچنان که قرآن به تسبیح کوه به همراه حضرت داود -علیه السلام- اشاره نمودهاست (ص:18). این حس درهمتنیدگی با هستی زمانی تشدید میشود که آفریننده کل کائنات در مورد انسان میگوید: از روح خودم در انسان دمیدم (حجر:29).
5-3- نگاه همزمان به عوالم غیب و شهادت و پذیرفتن نظام علیّت در آنها
فلاسفهای که عقاید دینی نقطه آغاز تفکر آنهاست (همچون دساور(Fredric Dessauer) و شورمان(Egbert Schuurman) فلسفهتکنولوژی خود را بر این اعتقاد راسخ بنا کردهاند که در پس واقعیتِ مرئی، نیروهای نامرئی وجود دارند که البته تعیینکننده واقعیتاند(دووریس، 1389: 115). از نظر فلاسفهاسلامی نیز جهان به دو بخش غیب و شهادت تقسیم شده که هر دو در سیطره عِلمِ ربوبی است(حشر:22) و این وجود ذومراتب و عوالم پیدا و پنهان با هم روابط علّی و معلولی دارند(رودگر، 1388: 22) و به قول شهید مطهری در جهانبینی قرآن، عالم هستی به آنچه برای ما مشهود است، منحصر نیست، بلکه محسوسات قشر نازکی از عالم است که "شهادت" نامیده میشود. قسمت عظیمتر "غیب" نام دارد که ماورای محسوسات است (مطهری،1387: 122) و عالم باطن که موطنِ حیاتِ معنوی است، جهانی است بسیار اصیلتر و پهناورتر از جهان ماده و حس. (طباطبایی،1385 :63). قرآن کریم در آیات متعددی نظام علیّت را پذیرفته و تأکید نمودهاست که برای نیل به هر هدفی سلسلهای از وسایط باید در کنار هم قرار گیرند. برای نمونه، هنگامی که میخواهد بخشیدن اقتدار به ذوالقرنین را تبیین کند، میفرماید: در هر بابی، وسیلهای (سببی) به او عطا کردیم (کهف:84) و ذوالقرنین (که مورد تمجید قرآن است) نیز به خوبی از این ابزارها بهره میبرد (کهف:85). مفسر و متکلم بزرگ معاصر، علامه طباطبایی میفرماید: هر چیزی در طبیعت یک قانون لایتخلفی دارد؛ منتها فرق است میان علّتی که ما به طور عادت میشناسیم و علّت واقعی؛ یعنی ممکن است -و نه لزوماً- آنچه علم بشر آن را علّت میداند، علّت واقعی نباشد؛ پوششی باشد بر روی علّت واقعی. بنابراین، علوم بشر هم در سیر و تکامل است؛ هر چه جلو میآید، میبیند چیزهایی را که خیال میکرد علّت است، علّت نیست و در شناختن علّت دقیقتر میشود(مطهری، 1375: 132). بنابر نقلی از حضرت صادق- علیه السلام- خداوند متعال خوددارى و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس براى هر چیزى سبب و وسیلهاى قرار داد و براى هر سبب شرح و گشایشى مقرر داشت و براى هر شرحى دانشى گذاشت15 (کلینی،1365،ج:1: 183).
5-4- علم و فنّپروری
اصل کلمه علم به جز مشتقات آن، حدود هشتاد بار در قرآن کریم به کار رفته است. در این مکتب دانشآموختن بر هر مرد و زن مسلمان واجب بوده و ساعتی اندیشیدن از عبادت یک ساله نیکوتر است(ولایتی، 1389: 27). همچنین، منابع روایی ما دربردارنده تمجیدهای فراوانی از صاحبحرفهو فنّاور بودن است. از امام صادق - علیه السلام- نقل شدهاست که خداوند متعال جوانِ صاحبحرفه را دوست دارد و در روایت دیگری آمده خداوند صاحب حرفهامین را دوست میدارد (کلینی،1365،ج:5: 113) و یا از علی- علیه السلام- نقل شده: صناعت براى مرد، گنجینه است. روایات اسلامی در باب پیشهورى و صنعتگرى فراوانند که علاوه بر تمجید از فنّاور بودن، حاوی متافیزیکهای سودمند دیگری نیز برای فناوران است. از امیرالمؤمنین - علیه السلام- نقل شده: هر پیشهورى باید از سه ویژگى برخوردار باشد تا با آن بتواند کسب روزى نماید: دانش آن کار را به کمال بداند؛ در آن پیشه امانتدارى پیشگیرد و به زیردستانش محبت ورزد. در دیگر کلمات حکیمانه منسوب به ایشان آمده: به دنبال شتاب در کار نباش، بلکه نیک به جاى آوردنش را دنبال کن؛ زیرا مردم نمىپرسند: در چه مدّت کار را انجام داد؛ بلکه از کیفیّت صنعتگرىِ فرد سؤال مىکنند. (محمدیِ ریشهری، 1382: 249)
5-5- اتحاد و التزام علم و فناوری
رابطه تاریخی و نیز ذاتیِ بینِ علم و فناوری؛ به خصوص در بستر اجتماعی و اقتصادی از مباحث مورد علاقه سیاستگذاران علم، فناوری و نوآوری است. در ابتدا تصور میشد که اگر دولت تأمین مالی علم را برعهده داشته باشد، علوم تولید شده خودبهخود راه کاربردیشدن را خواهندیافت و به فناوری بدل خواهندشد. درواقع، این همان مدلی است که ادعا میکند فنّاوری؛ یعنی علم کاربردیشده؛ اما به مرور اقتصاددانان با یک دوگانگی میان مدلهای فشار علمی و کشش بازار (همان نیازهای اجتماعی که فناوری معطوف به آنهاست) در مورد نوآوری مواجه شدند. طرفدارانِ نظریة کشش بازار مدعی بودند اگرچه شرایط عرضه و تقاضا مکمل یکدیگر هستند؛ اما تغییر در تقاضا عامل اصلی نوآوری (و به تبع آن فناوری) است؛ نه فشار علمی ناشی از سرمایهگذاری در تحقیقات پایه در دانشگاه ها. روزنبرگ در مواجهه با این رویکرد به بررسی نظری رابطة میان علم، فنّاوری و رشد اقتصادی پرداخت و تلاش کرد آراء و نظریه های هر دو گروه را نقد کند. وی معتقد بود علم به طور مستقیم به تولید فنّاوری منجر نمیشود؛ بلکه پیشرفتهای علمی بهتدریج هزینه حلِّ مسائل پیچیده فناورانه را کاهش میدهد و به اصطلاح میتوان این دو را مانند دو نمایشگر بر روی یک صحنة نمایش در نظر گرفت که هر کدام با عملکردن به نقشِ خود باعث میشوند در مجموع عملکردشان نمایش زیبایی خلق کند(سوزنچیکاشانی، 1390: 26-31) که به نوعی حکایت از اتّحاد پیچیدهای بین آن دو دارد.
در بین فلاسفه علم و فناوری نیز مباحثات زیادی پیرامونِ ذات این دو برساخته صورت پذیرفته است. یک نمونه مثالزدنی در این زمینه، هایدگر است که کاوش گستردهای برای کشف ذات تکنولوژیهای مدرن معاصر به انجام رسانده و سر انجام به این نتیجه رسیده که ذات این ماشینهای جدید با ذات تکنولوژیهای قدیمی متفاوت است؛ در حالیکه ذات ماشینهای قدیمی کمک به امتداد حواس و تواناییهای آدمی بوده و ذات دستگاههای جدید تسلّط بر طبیعت است(هایدگر و دیگران، 1389 و 1977). در پاسخ عقلگرایانِ نقّاد اِسناد ذات را به اموری که دارای کارکرد هستند، غلط میدانند؛ زیرا آنها وجهی پنهان از نظر سازندگان و کاربرانشان ندارند و ماهیت آنها صرفاً همانچیزی است که ما برایشان جعل کردیم ولذا اساساً گوهر یا ذات (Essence ) ندارند(پایا، ب1386:50-52 و 1388: 34). البته، در(دووریس، 1389: 26-41) نشان داده شدهاست که این استنباط تا حدی شتابزده است؛ چرا که بین ماهیت فیزیکی و ماهیت کارکردی محصول میتواند انواعِ متمایزی از روابط برقرار باشد. نگارندگان این سطور معتقدند اصولاً نسبت دادن ذات به هستارها تا حدی یک فعالیت زبانی- معنایی است؛ مثلاً هماکنون اکثر فلاسفه بر این اعتقادند که دستکم بخشی از دانش مهندسان (فنّاوران) ماهیتی متفاوت با دانشِ دانشمندان دارد. طرحها و ترسیمهای مهندسان از چنان دانش غنی برخوردارند که هرگز نمیتوان آن را در گزارهها بازنمود و تفاوت مبتدیان و متخصصان نیز در همینجا مشخص میگردد16 (دووریس، 1389: 12-14). در همینراستا، سیفالدین( 1383) درچارچوبِ یک فعالیت سمانتیک و با الهامگیری از حکمت صدرایی مدلی ارائه نمودهاست که دانش ضمنیِ پیشگفته را به مثابه جوهره و ذاتِ مصنوعاتِ تکنولوژیکی (در حکمِ اعراض) تصویر کردهاست.
و اما پیرامون نظر اسلام باید گفت که شهید مطهری معتقد است از نظر اسلام دانایی و توانایی عین یکدیگرند17. ایشان میفرماید: قرآن درباره عمل خارقالعاده شخصی که وعدهداد در یک چشم به هم زدن تخت بلقیس را حاضر میکنم، نمیگوید: کسی که در نزد او قدرت آن چنانی بود، بلکه میفرماید: کسی که نزد او علمی از کتاب بود(نمل:40-38). اینجا که بحث از قدرت است، علم را به میان میکشد. در سوره نجم، در آن آیه که صحبت از آموختن است، میگوید: آنکه بسیار پرتوان بود، به او آموخت(نجم: 5). نمیفرماید: آنکه بسیار دانشمند بود، به او آموخت. در اینجا که بحث از علم است، قدرت را به میان میکشد. این به واسطه توأم بودن این دو است. اساساً علم و قدرت عین یکدیگرند (مطهری، 1375: 190). بیجهت نیست که امیرالمؤمنین علم را منشاء اقتدار و افراد محروم از آن را محکوم به سلطهپذیری میداند(ابنابیالحدید،1404ه.ق: 319). امامصادق - علیهالسلام- نیز میفرمایند: علم و عمل مقرون با یکدیگرند، پس علم به عمل فرامیخواند و اگر اجابت نشد، کوچ میکند(کلینی،1365:44). لذا علم بیعمل بسیار نکوهیدهاست(تمیمى آمدى، 1366: 350). اهمیت بهکارگیریِ دانش تا بدانجاست که حتی خود میتواند موجب زایش علمی گردد؛ زیرا پیامبر خدا(ص) فرمود: هر کس به آنچه میداند عملکند، خداوند او را وارث آنچه نمیداند خواهدگردانید(مجلسی، 1403ه ق، ج40: 128).
اگر علم را از جنس دانایی و فنّاوری را از جنس توانایی فرض کنیم؛ باید گفت که قرآن، هم علم و هم قدرت را به تقوا نسبت میدهد. پیرامون اعطای بینش(Wisdom) میگوید: اگر تقوای الهی را پیشه کنید، خداوند قدرت تشخیص در شما قرار میدهد(انفال: 29). و در آیه دیگر پیرامون اثر پرهیزکاری در گشایش گرفتاریها میفرماید: هرکه تقوای الهی پیشه کند، خداوند در مضیقهها و تنگناها برای او راه خروج از گرفتاریها را قرار میدهد و حتّی از یک راه غیرعادی برای او روزی قرار میدهد (طلاق: 3و2). (مطهری، 1375: 194)؛ حتی در موردی از جانب خداوند متعال به بنده مقربّش (داوود، علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) انتقالِ فنّاوری ساخت زره صورت پذیرفته است18.(انبیاء:80)
در ضمن، از مباحث فوقالذکر نباید به غلط استنباط شود که انسانِ دیندار فردی خمود و چشم دوخته به آسمان است؛ زیرا برای انسان جز حاصل تلاش او نیست و نتیجه آن به زودی دیده خواهد شد(نجم:40-39).
5-6- اتحاد راهبردی و بلندمدت غایات منفعتجویانه و حقطلبانه
عقلگرایان نقّاد معتقدند از آنجا فناوریها معطوف به رفع نیازهای درونی افراد و جوامع است، معیار مناسب بودن آنها نیز درجه پاسخگویی به این نیازهاست و بنابراین سروکارشان صرفاً با موازینی پراگماتیستی و انسانمحور است (پایا، ب1386: 50-53)؛ مثلاً قطاری که با سرعت سیصد کیلومتر بر ساعت یا بیشتر، شمار زیادی از مسافران را جابهجا میکند، پیشرفتهتر از قطاری است که با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت قادر به حمل شمار کمتری از مسافران است(پایا، ج1386: 67). ناگفته پیداست که بهرهگیری از چنین معیار پراگماتیستی زمانی مقبول است که ارزیابان بتوانند علاوه بر سنجشِ نتایجِ مستقیمِ بهرهگیری از هر تکنولوژی، پیامدهای بلندمدت آن را هم در حوزههای مختلف مدّنظر داشته باشند؛ امّا به هر حال، نظر اسلام در این فقره نیز درخورتوجه است. شهید مطهری از (رعد:17) استنباط ظریفی دارند و بیان میدارند که میان حقیقت بودن و مفید بودن در مسائل کلّی تلازم وجود دارد؛ یعنی در مسائل کلّی هر چه حقیقت است مفید هم هست. در این آیه شریفه حقّ، به آبِ باران و باطل به کفِ روی آب تشبیه شده و تصریح شده که حق بدانجهت ماندگار است که مفید است. البته، در برخی امور جزئی تزاحماتی حاصل میشود؛ مثلاً ممکن است برای پیشگیری از ریختهشدن خون بیگناهی توسط سلطانِ جائر، گفتن دروغ واجب شرعی باشد(مطهری، 1371: 177-181). موضوعِ موردِ اشاره از جانبِ دیگر مشمولِ مباحثِ نسبیّت یا مطلق بودنِ اصولِ اخلاقی است که در فصل آینده بررسی خواهد شد.
5-7- عدم نسبیّت در معیارهایِ اولیه اخلاقی و پذیرش نسبیّت در برخی امور ثانویه
میدانیم هر هدفی در هرسطح به مثابه ابزار و وسیلهای است برای تحققِ اهدافِ سطوحِ مافوقش و با توجه به آنکه تکنولوژیها (اعم از انواع سخت و نرم آن) شأنیت ابزاری دارد، این سؤال مطرح میشود که آیا استفاده از هر ابزاری برای رسیدن به هدفی خوب جایز است؟ در اینجا نقش مهم ارزشهای انسانی در تکنولوژی مشخص میشود. پارهای از روشها (در حقیقت، تکنولوژیها) با آنچه در نظر ما کارهای شایسته یا ناشایت است، مرتبط هستند. اینها ارزشهای اخلاقی(Moral Values )اند و در اینجاست که پای فلسفهاخلاق به مباحثِ تکنولوژی باز میشود (دووریس، 1389: 117). خوشبختانه اندیشمندان مسلمان پیرامون این حوزه تتّبعاتِ فراوان نمودهاند؛ از جمله در پاسخ به سؤالی که چند سطر پیش ذکر شد، شهید مطهری پس از یک بررسی مفصل بر سیره نبوی میگوید: معیارهای اولیّه انسانیّت بههیچوجه نسبی نیست، مطلق است؛ ولی معیارهای ثانوی نسبی است. ایشان پس از بررسیِ تاریخیشان تعدادی اصول را برمیشمارد که با آنکه در زمانِ آن حضرت استعداد آن را داشتند تا به قولِ پیت به مثابه یک فناوریِ اجتماعی در جهت نیل به اهداف مقدس بهرهبرداری شوند؛ ولی هرگز توسط حضرتشان استفاده نشدند. برخی از این اصولِ ملغی عبارتند از: اصل غدر، اصل تعدی، اصل انظلام و استرحام، اصل اعمال زور و اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب (مطهری، 1385: 79-96).
5-8- اصالت همزمان عمل، نیت و ایمان
در نگاه قرآن حیات طیّبه محصولِ همزمان عملصالح و ایمان است(نحل: 97) و حدیث شریف "انّما الاعمال بالنیات" نیز در همین راستا تفسیر میگردد(مقیمی، 1387: 466). به این ترتیب، علاوه بر شکل ظاهریِ بهکارگیریِ ابزار، نیت بهکارگیریِ آن نیز مهم است و نیازی به توضیح نیست که هدف غایی و نهایی فرد خداباور، از کلیه اعمال و استخدامِ وسائطش، کسب رضایت ذات اقدس اوست.
5-9- اختیارِ مُقیّد
کارل میچام در مطالعه و بررسی خود در باره شکلگیری حوزه فلسفه تکنولوژی، چهار حوزهعمده را تشخیص داده که یکی از آنها تلقی از تکنولوژی در حکم اراده(Volition) است(دووریس، 1389: 12-14). به طور خلاصه میدانیم که نظر شیعه در مورد جبر و تفویض این است که نه تفویض و واگذاری کامل را قبول دارد و نه سلبِ اختیار و آزادی کامل را؛ بلکه نظر سومی را قبول دارد که آن امری میان این دو امر است19. برای دریافت توضیحات کاملتر به تفسیر المیزان (طباطبایی 1374، ج1: صص145-170) ذیل آیات 26 سوره مبارکه بقره رجوع شود.
6- نتیجه
بنیان اندیشه بشر پیرامون فنّاوری متلاطم و متکثّر است: گروهی فنّاوری را به عنوان اسطوهای میپرستند و عدهای با آن گلاویزند. در این میانه، روا نیست مسلمانان پیوسته منتظر بمانند تا مواضع ساکنان دو سوی آتلانتیک نسبت به پدیدههای گوناگون با یک تأخیر زمانی بدانان برسد و سپس استادانه آن را تقلید کنند. علم و فنّاوری به مثابه پدیدارهایی اجتماعی آغشته به متافیزیک هستند و تا زمانی که تلاش درخوری در جهت تنقیح و تدوین الهیات اسلامی برای آنان صورت نپذیرد، هر تلاشی برای توسعه علوم و فنّاوری اسلامی روبنایی بوده، محکوم به شکست است. با آنکه میدانیم تدوین چنین منابعی نیاز به یک عزم ملّی و یا حتی تمدّنی دارد و بسیاری از زوایای نهفتهآن در عمل آشکار خواهد شد؛ لیکن به استناد جملهشریف "کل ما لایُدرکَ کلّه لا یُترک کلّه" تلاش نمودیم پس از مروری گذرا بر مهمترین نظرات مطرح در فضای فلسفه فناوری، با بهرهگیری از منابع معتبر اسلامی، تلقیاتی از متافیزیک اسلامی فناوری را در نه سرفصل، و به نحوی نسبتاً مبسوط، در بخش پنجم از این مقاله ارائه نماییم که اجمالاً عبارتند از: توجه به جایگاه سلسله مراتبی انسان در عالم هستی، احساس وابستگی و درهم تنیدگی بین انسان و جهانی که در آن زندگی میکند، نگاه همزمان به عوالم غیب و شهود و پذیرفتن نظام علّیّت در آنها، علم و فنّپروری، اتحاد و التزام علم و فناوری، اتحاد راهبردی و بلندمدت غایات منفعتجویانه و حقطلبانه، عدم نسبیّت در معیارهایِ اولیه اخلاقی و پذیرش نسبیّت در برخی امور ثانویه، اصالت همزمان عمل، نیت و ایمان، اختیارِ مُقیّد.
پینوشت
1- از این رو، مورد اخیر را اروپایی مینامند که اکثر مؤلفان این جریان فکری آلمانی یا فرانسوی بودهاند، در حالی که اکثر مولفان فلسفه تحلیل اهل بریتانیا و ایالات متحده هستند. گرچه در حال حاضر این دو جریان فلسفی به اندازه گذشته از هم مجزا نیستند (دووریس، 1389: 13).
2- پاسخ پیت در مورد مصادیق تکنولوژی قانع کننده است؛ اما در مورد سیستم تکنولوژیکی، پاسخ پیت به لحاظ متافیزیکی صائب است؛ لیکن از لحاظ جامعه شناختی، بحث از خودمختاری سیستم تکنولوژیکی به خودمختاری جامعه تکنولوژیستها تحویل می شود (تقوی و خوشنویس، 1387: 55).
Naquib al-Attas,Syed Muhammad (1978). Islam and Secularism
3- پیروزمند، علیرضا.(1376). رابطه منطقی دین وعلوم کاربردی، تهران: انتشارات امیرکبیر؛ رضائیاصفهانی، محمّدعلی .(1379). رابطه علم و دین در غرب، انتشارات مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
4- البته، همانگونه که جلوتر خواهد آمد، در حدود و ثغورِ آنچه متافیزیک نامیده میشود و دامنه تأثیرات آن اختلاف نظر وجود دارد.
5- در (سوزنچی، 1389) استدلالاتی اقامه شده که علم دینی در مقام اثبات متأثر از متافیزیک است؛ ولی در مقام ثبوت نباید چنین باشد و این قسمت اخیر با دعاوی (پایا، ب1386) قرابت دارد.
6- همانند: (گلشنی، 1385 و باقری، 1382)
7- حیات طیبه یا همان زندگی گوارا، سبک زندگی بوده که اسلام وعده آن را داده است. حیات طیبه معنایش این نیست که کسانی فقط نماز بخوانند، عبادت کنند و اصلاً به فکر زندگی و مادیات نباشند؛ نه، حیات طیبه؛ یعنی دنیا و آخرت را با هم داشتن. حیات طیبه، یعنی ماده و معنا را با هم داشتن(رهبر معظم انقلاب، 29/01/1370).
8- در (پایا و کلانترینژاد، 1388 :33) توضیح مفیدی پیرامون واژه انگلیسی Technology نقل شده و آن اینکه به زعم اصرار فرهنگستان زبان و ادب فارسی بر معادل فناوری برای این واژه، فنشناسی معادل دقیقتری است.
9- ابزار، چیزی است که این استعداد را دارد که اگر به نحوی خاص، به کار گرفته شود، هدفی تحقق پذیرد (تقوی، 1387: 77). به این ترتیب، مشخص میشود که کلّ تعریف نواز شریف از تکنولوژی را میتوان در همین واژه ابزارخلاصه کرد.
10- دووریس برای روشنتر شدن این موضوع مثال خوبی دارد، فرض کنید کسی در جنگل قدم میزند و شاخهی ضخیمی را برمیدارد تا بدان تکیه نماید. با اندکی تخیُّل میتوان این شاخه را مثال بسیار سادهی تکنولوژی دانست چرا که یک انسان در راستای هدفی عملی از یک شیء استفاده کردهاست اما در عین حال ما شاخۀ درخت را با عصایی که گردشگر دیگری از مغازه خریده و به هنگام قدم زدن در جنگل همراه خود دارد یکی نمیدانیم. میتوان از این تمایز برای تفاوت قائل شدن بین اشیاء طبیعی و مصنوعات استفاده میکنیم.(دووریس، 1389: 23-24)
11- حتی پیشرفتهایی که در علوم و فناوری شناختی حاصل شده میتواند در بررسیِ مثالِ آخر (بررسی امکان شناخت) مفید واقع شود.
12- میدانیم آنچه علوم انسانی خوانده میشود، از جهت معرفتی علم هستند و هنگامی که برای تغییرات اجتماعی به کار روند، حکم فناوری نرم مییابند.
13- به منظور دریافت توضیحات بیشتر پیرامون فقره اخیر به (الوانی،1382) و (هچ،1386) رجوع شود.
14- در (دژکام و عباسزاده،1390) به بهانۀ رفع چالش ذهنیِِ درمان ناباروری و تعیین جنسیت جنین با حکمت و عدالت خداوند، توضیحات مفیدی پیرامونِ سازگاری پیشرفتهای انسان در پزشکی و فناوری زیستی با آنچه که متکلمان اسلامی به عنوانِ نظام احسنِ خلقت از آن یاد میکنند ارائه شدهاست که در مقایسه با اغلال و زنجیرهایی که مسحیت بر زیستفناوران نهاده، نشاندهندۀ تأثیر مثبتِ داشتنِ درکی صحیح از جایگاه سلسله مراتبی انسان در عالم هستی، به عنوان یک متافیزیک، سودمند بر فناوری است.
15- مسأله اسماء و صفات الهی که از مباحث مهم در فلسفه و الهیات امامیه است و تجلی این اسماء و صفات در جهان، قرابت انکارناپذیری با این بحث دارد( برای اطلاع بیشتر نک: برنجکار و نوروزی،1392).
16- برخی این دانش را معرفت ضمنی مینامند و معتقدند که به شیوه استاد و شاگردی و نه به صورت انباشتی منتقل میگردد (پایا، 1388: 39).
17- این جمله تداعیگر جمله مشهور فرانسیس بیکن است که دانش همان قدرت است.
18- خداوند به داوود علیه السلام چنین وحى فرمود: «اگر از بیت المال نمى خوردى و به دست خویش کار مىکردى، بندهاى شایسته بودى». داوود چهل بامداد گریست. پس خداوند آهن را براى وى نرم کرد و او هر روز زرهى مىساخت و به هزار درهم مى فروخت (محمدیِ ریشهری، 1382: 199).
19- روایات بسیار زیادى از ائمه اهل بیت -علیهم السلام- رسیده که فرموده اند: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین».