بررسی تطبیقی نمودهای خودشکوفایی در قرآن و روان‌شناسی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار گروه روان‌شناسی و علوم تربیتی، دانشگاه یزد

چکیده

  افراد در جامعه با یکدیگر متفاوتند. هر کدام هدف خاصی را دنبال می­کنند و براساس هدف، روش و مسیر متفاوتی را در زندگی انتخاب می­کنند. برخی افراد، بسیار معتقد و مستحکم هستند و در عین حال که در زندگی شخصی موفق­اند و استعدادهای وجودی خود را شکوفا کرده­اند، در جامعه نیز افرادی خلّاق و حامی دیگران هستند. آنها انسان­های کامل و خود ساخته‌ای هستند که در روان­شناسی انسان­گرایی (نیروی سوم)، به آنها انسان‌های خودشکوفا گفته می­شود. در این پژوهش با استفاده از روش کتابخانه­ای به توصیف ویژگی­های خودشکوفایان از منظر قرآن و روان­شناسی پرداخته می­شود و در عین حال، کوشش می­شود تا معیارهای جامعی براساس آیات قرآن برای خودشکوفایی ارائه گردد. با بررسی جامع آیات در تفاسیر قرآن، نتایج مؤید آن است که انسان کامل، انسانی است که علاوه بر انجام واجباتی مانند نماز، زکات و ترک گناه و معصیت، مسؤولیت­هایی را بر عهده می­گیرد که فراتر از وظایف مؤمنان است. او کسی است که در جهت تکامل فردی و اجتماعی می­کوشد. با توجه به جامع بودن دیدگاه قرآن و نظر به جهانی بودن رسالت آن، شایسته است که دیدگاه قرآن به­جای نظریه­های مطرح شده توسط بشر در زمینه خودشکوفایی استفاده شود.

  

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Comparative Study of self-actualization’s Appearances in Quran and Psychology

نویسنده [English]

  • Alireza Bakhshayesh
Assistant Professor, Department of Psychology, the University of Yazd
چکیده [English]

People in society are different from each other. Each follow specific aim and based on goal, choose different path and method in life. Some people are so believer and firm and although they have success in personal life and have actualized their own talents, are creative and supporting others in society. They are people who are completed and self-made man and called them self-actualized in humanistic psychology (Third Force). In this study, using a library method to describe the features of self-actualized people from the perspective of the Quran and humanistic psychology while trying to present comprehensive criteria for self-actualization based on the verses of the Quran. By a comprehensive review and using the interpretations of the Quran verses, results showed that the completed man is the man who in addition of religious precepts like prayer and tithe and leaving the guilt and sin, take over responsibilities that is beyond of believers’s duties and he is someone that strives for personal and social development. In according to comprehensive vision of the Quran and it’s universal mission, is fitting that, to be used instead of theories raised by human in self-actualization.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Quran
  • Self-actualization
  • Psychology
  • self
  • actualization
  • Perfection

خودشکوفایی[1] یعنی گرایش بنیادی هر شخص برای تحقق بخشیدن (به عینیت در آوردن) هر چه بیشتر توانایی‌های بالقوه (ذاتی) خود. هر انسانی خود را با «من» خطاب می­کند و با آن محدودۀ عمل خود را مشخص می­نماید. در روان­شناسی، خود در معانی و تعاریف گوناگونی مطرح شده است: گاهی خود به معنای یک وجود انگیزشی که مهارکننده و هدایت کنندۀ اعمال در کنار انگیزه­ها، ترس­ها و نیازهاست، به کار می­رود؛ گاهی خود به معنای جزیی از روان آدمی است که عمل درون­نگرانه دارد و گاهی نیز به معنای موجود زنده‌ای به کار می‌رود که در این معنا به تمام تجربه­های شخص پوشش می­دهد و اصطلاحاتی چون من، شخص، فرد و ارگانیزم نیز برای تعریف و بیان فردیت انسان و خود به کار می­روند (پورحسین 1383: 12 و13).

در قرآن از روان و آن جنبه از شخصیت که از آن با عنوان خود یاد می­شود، با عنوان نفس نام برده شده است. پایین­ترین حدی که قرآن در تعریف نفس انسان بیان می­کند، این است ­که به دیگران تجاوز می‌کند، زندگی این دنیا او را مغرور ساخته و به خاطر اعمال خود گرفتار است (انعام: 70؛ تفسیر نمونه: ج5: 294). قرآن از بُعد دیگر نفس هم سخن می­گوید: این­که نفس انسان آگاه است و می­داند مبرا از زشتی نیست و اگر انسان از دستورها و دعوت نفس به سوی زشتی­ها و شرور سرپیچی کند، رحمت خدایی دستگیرش شده، او را از پلیدی­ها منصرف و به­سوی عمل صالح موفق می­نماید (یوسف: 53؛ طباطبایی، بی تا، ج 11: 269).

براساس آیات سورۀ شمس، کمال نفس انسان در این است که بر حسب فطرت، تشخیص دهندۀ فجور از تقوا باشد. دین یعنی تسلیم خدا شدن در آنچه از ما می­خواهد که فطری نفس ماست (والشمس: 8؛ طباطبایی، ج 20: 499 ). طبق این آیه، کمال نفس انسان در تشخیص بدی و خوبی است، اما این تشخیص از طرف خداوند با نام دین در اختیار انسان گذاشته شده است.

مکاتب فلسفی گوناگونی چون سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم در مورد کمال انسان نظراتی را ارائه نموده­اند. به اعتقاد سوسیالیست­ها انسان کامل، آن انسانی است که «من» خود را در جمع مستهلک کرده باشد. چنین انسانی آنچه  حس نمی­کند "من" است و آنچه حس می­کند، "ما" است (مطهری، 1373: 307).

اگزیستانسیالیسم، معیار کمال انسانی و در واقع جوهر انسان و ارزش ارزش­های انسان را آزادی می‌داند و معتقد است که انسان تنها موجودی است که در این عالم، آزاد آفریده شده است؛ یعنی محکوم به هیچ جبر و هیچ تحمیلی نیست و تعبیری که قدمای ما می­کردند، انسان در عالم خلقت موجودی مختار است و نه یک موجود مجبور؛ همچنین، انسان مسئول خودش آفریده شده است (مطهری، 1373: 330 و 333).

در نظریه­های روان­شناسی نیز مفهوم خود و کارکردهای آن مورد بحث قرار گرفته است. برای مثال، یونگ[2] زندگی را به وحدت رساندن و سازندگی «خود» عنوان می کند (یونگ، 1379: 368 و 371). انسان موجودی منحصر به­فرد است که با  اختیار و تفکری که دارد، می­تواند استعدادهایش را به بالاترین درجۀ شکوفایی برساند؛ یعنی راه سعادت را شناخته و با ارادۀ قوی خود موانع را پشت سرگذاشته و راهی را که براساس شناخت انتخاب کرده است، ادامه می­دهد و نهایتاً به اوج سعادت می‌رسد. بنابراین، شکوفایی اراده و تفکر تنها وسیله‌ای برای رسیدن به سعادت است. برای بهره مند شدن از سعادت همه جانبه و کامل، انسان نیاز دارد که: 1- هدف و سرمنزل سعادت را بشناسد؛ 2- پرده‌های جهل و غرور و پندار از او زایل شود و شعاعی از نور حقیقت بر دل او بتابد؛ 3- تلاش کند و به نتیجه امیدوار باشد؛ 4- لغزش­ها و خطاهایش قابل جبران باشد؛ 5- در همه حال تکیه گاهی مطمئن داشته باشد (فوز و فلاح)؛ 6- و در نهایت، پس ازسپری شدن دوران زندگی ، خود را با پاداش شایسته روبه­رو ببیند و در بهشت پر نعمت منزل گزیند (حسینی خامنه ای، 1354: 25).

شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام، از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل و الگو و حکم سرمشق دارد. مسأله انسان خودشکوفا یا کامل یک بحث فلسفی و علمی محض نیست که فقط اثر علمی داشته باشد. اگر انسان کامل را از راه بیان قرآن و سنت و از راه شناخت پرورده‌های کامل قرآن نشناسیم، نمی‌توانیم راهی را که اسلام معین کرده، برویم و یک مسلمان واقعی و درست باشیم و همچنین، جامعة ما نمی­تواند یک جامعة اسلامی باشد. پس ضرورت دارد انسان کامل و متعالی از دیدگاه اسلام را بشناسیم (مطهری، 1373: 17).

بنابراین، هدف زندگی انسان در فلسفۀ اسلامی، خوشبختی و سعادت جاودانه است. در غرب نیز تلاش­هایی برای شناسایی هویت انسان و هدف او در زندگی صورت گرفته است تا بتوانند به انسان نحوۀ بهتر زندگی کردن را نشان دهند. یکی از این تلاش­ها که توسط روان­شناسان انسان­گرا صورت گرفته است، به نظریۀ خودشکوفایی معروف است.

 

خودشکوفایی از دیدگاه روانشناسی انسان­گرا:

مزلو[3] یکی از روان­شناسان انسان­گرا معتقد است، برای کودک انسان از ابتدا که متولد می­شود، نخستین نیازی که مطرح می­شود، این است که بتواند برای زنده ماندن از منبعی کسب غذا کند. نیاز دوم، نیاز به امنیت است که نقش بسیار مهمی در دوره­های بعدی زندگی فرد و داشتن اعتماد به نفس در او دارد. نیاز به عشق و تعلق خاطر، سومین نیاز است. نیاز به ارزشمند بودن نیاز چهارم و نیاز به تحقق خود نیاز پنجم است (بخشایش، 1379: 250). مسلماً ارضای هر کدام از این نیازها دستاوردهایی را در بردارند و ارضای یک نیاز هرچه باشد، زمانی که این ارضا حقیقی باشد، به شکل‌گیری شخصیت کمک می­کند. به­علاوه، هر گونه ارضای حقیقی نیاز، فرد را در مسیر پیشرفت و رشدی سالم سوق می­دهد (مزلو، 1367: 102-104).

بنابراین، ارضای متعادل این نیازها نه تنها موجبات سلامتی جسمی و روانی فرد را تأمین ­کند، بلکه او را در مسیر خودشکوفایی قرار می­دهد. مسلماً تا زمانی که فرد به میزانی از تعادل روحی و روانی نرسیده باشد، نمی­تواند زمینه متعالی کردن خود را فراهم کند. خود شکوفایی در نظریه‌های انسان­گرایی[4] و به­خصوص نظریه شخصیت مزلو دارای مفهومی بنیادی است و در واقع، نظریه مزلو از کنکاش درباره افراد خودشکوفا حاصل شده است. مزلو معتقد است که برای درک ماهیت انسان باید نمونه‌هایی از انسان را که خلاقترین، سالمترین و رشد یافته‌ترین افراد هستند، مطالعه کنیم و به همین منظور، او گروه کوچکی از افراد را انتخاب کرد و به مطالعه زندگینامه آنها پرداخت (مزلو، 1371: 158 و 159).

مزلو پس از مطالعه روی نمونه کوچکی از افراد خودشکوفا، دوازده ویژگی را برای خودشکوفایی ذکر کرد که عبارتند از: 1- ادراک بسیار کارآمد از واقعیت؛ 2- پذیرش خود، دیگران و طبیعت به­طور کلی: خود شکوفایان قادرند دنیا را آنچنان که هست، بدون آلودگی به اعتراض و پیش­داوری­ها درک کنند و ماهیت خود را بدون کوشش برای جعل یا تحریف آن و همین­طور ضعف­های مردمان دیگر را درک ­کنند و بپذیرند؛ 3- سادگی و طبیعی بودن: آنها وانمود نمی­کنند تا چیزی باشند که نیستند، آنها خودشان هستند؛ 4- تمرکز بر روی مشکلات به جای تمرکز روی خود: خودشکوفایان احساس می­کنند مسؤولیتی دارند و تلاش خود را صرف انجام آن می­کنند؛ 5- نیاز به استقلال و داشتن حریم خصوصی: آنها به دلیل متکی بودن به خودشان می­توانند تنهایی را تحمل کنند و به علت همین احساس بی نیازی به دیگران و کناره گیری نسبی از مردم غالباً نامهربان و سرد می‌شوند. چنین حالتی صرفاً ناشی از خودمختاری و احساس استقلال آنهاست؛ 6- احساس درک تازه و مداوم: همواره جهان اطراف خود را با شگفتی و حیرت تجربه می­کنند و اگر مکرراً تجربه ای را درک کنند، هر بار برای آنها جذابیت خاصی دارد؛ 7- تجربه‌های عرفانی: خودشکوفایان دارای لحظات اوج هستند که در آن لحظه، خود و جهان مادی را فراموش می­کنند و احساس قدرت فوق العاده دارند؛ 8- علاقه اجتماعی: افراد خودشکوفا با دیگران احساس همدلی و همدردی دارند؛ 9- روابط بین فردی: افراد خودشکوفا در روابط میان­ فردی، دوستانی انتخاب می­کنند که خودشان هم خودشکوفا هستند؛ 10- خلّاق بودن: آنها افراد خلّاقی هستند و همچنین در فعالیت­ها، خود انگیخته و انعطاف پذیر هستند. متواضع بوده، آمادگی پذیرش خطاهای خود را دارند و ترسی از کارهای اشتباه و احمقانه ندارند؛ 11- ساختار شخصیتی دمکراتیک: افراد خودشکوفا، شکیبا و پذیرندۀ همه کس­اند و هیچ گونه پیش­داوری نژادی و مذهبی ندارند؛ 12- مقاومت در برابر فرهنگ پذیری: افراد خودشکوفا خودمختار و مستقل­اند و در نتیجه خود را آزاد می­بینند، در برابر فشارهای اجتماعی و فرهنگی مقاومت می­کنند و به­وسیلۀ طبیعت درونی خودشان هدایت می‌شوند، نه به­ وسیلۀ طبیعت فرهنگی جامعه (کریمی، 1388: 157-159).

این مجموعه حقیقتا مجموعه‌ای شگفت انگیز از ویژگی‌هاست و این افراد را مقدس وار معرفی می‌کند، اما این افراد نیز همواره کامل نیستند و در واقع معایبی نیز دارند. مزلو دریافت که آنها نیز گاهی بی‌ادب و حتی فوق العاده بیرحم، سرد و تلخ نیز می‌شوند. آنها نیز لحظه‌هایی از تردید، ترس و احساس گناه را دارا هستند، ولی این رویدادها در رفتار آنها به­طور قطع، استثناست و کمتر رخ می‌دهد. مزلو همزمان با پیشرفت کار خود روی افراد خود شکوفا به این نتیجه رسید که این افراد با سایر مردم در آنچه آنها را به انگیزش وا می‌دارد، تفاوت دارند. او در مورد انگیزش این افراد این نظر را مطرح کرد که آنها از سوی فرا انگیزش‌ها[5] به تحرک و فعالیت وادار می­شوند. پیشوند فرا به معنی فراتر است و این موضوع را مشخص می‌کند که فرا انگیزش چیزی فراتر از اندیشه سنتی ما در مورد انگیزش و انگیزه‌هاست. افراد خودشکوفا چون نیازهای سطح پایین‌ترشان برآورده شده است، بنابراین، توسط انگیزه‌های سطح پایین نیز برانگیخته نمی‌شوند و به­جای آن برای رشد کردن و تحول یافتن برانگیخته می‌شوند. افراد خودشکوفا برای رسیدن به چیزهایی برانگیخته می شوند که به­خودی خود هدف نیستند و نه وسیله برای رسیدن به هدفی دیگر. مزلو در مورد فرا انگیزش معتقد است همچنان که ناتوانی در ارضای نیاز سطح پایین زیانبار است (مانند زیان‌های عدم ارضای گرسنگی، تشنگی، عشق، محبت و …)، ناکامی در برآورده ساختن فرا انگیزش‌ها نیز به فرا آسیب منجر می‌شود، ولی این فرا آسیب مانند ناکامی در نیازهای سطح پایین، روشن و آشکار نیستند و یک بیماری یا مشکل مبهم است. در واقع، فرد خودشکوفا می‌داند که اشکال یا مشکلی وجود دارد، اما نمی‌داند که این مشکل از کجا سرچشمه می‌گیرد. مزلو همچنین به رفتارهایی کهبه خودشکوفایی منجر می‌شوند، اشاره می کند که عبارتند از :1- تجربه کردن زندگی به شیوه کودکان؛ 2- آزمودن شیوه‌های جدید؛ یعنی جسارت داشتن؛ 3- در ارزیابی تجربه‌ها بیشتر به ندای احساس (درون) پاسخ دادن؛ 4- صداقت داشتن؛ 5- آمادگی برای تحمل بی‌اعتنایی دیگران؛ 6- مسؤولیت پذیری؛ 7- سختکوشی در اجرای تصمیم­ها؛ 8- شناخت مکانیسم های دفاعی خویش و شهامت به کنار گذاشتن آنها. این رفتارها می‌تواند افراد را در رسیدن به خودشکوفایی کمک کند. از نظر او پس از برآورده شدن نیازهای سطح پایین، قدم گذاشتن در جاده طلایی خودشکوفایی با منفعل بودن و لم دادن به­دست نمی‌آید، بلکه آن مستلزم نظم، سختکوشی و جسارت است (مزلو، 1371: 158 و 159).

 

خودشکوفایی از دیدگاه  قرآن:

برای شناخت بهتر و بیشتر خودشکوفایی، سورۀ فرقان تصویر بهتری را ارایه کرده است و نظر معمار انسان (خداوند متعال) در حیطۀ خودشکوفایی و کمال به شناخت خودشکوفایان کمک می­کند.

از آیۀ 63، سورۀ فرقان (مکی، 77 آیه) به معرفی ویژگی بندگان خدا با عنوان عبادالرحمن پرداخته و تصویری از سیرت یک انسان کامل و نشانه هایی از بندگان خدای رحمان را ­کرده است.

نخستین ویژگی که برای عبادالرحمن عنوان شده، تواضع آنهاست که در جزیی­ترین رفتارهای آنها، از جمله راه رفتن هویداست. در قسمت اول آیه 63 آمده است که «بندگان خاص خدای رحمان، آنان هستند که در روی زمین ره به تواضع و فروتنی روند».

امام صادق (ع) در توضیح این آیه فرمودند: منظور کسی است که بر طبیعت خویش حرکت کند و از تکبر خودداری نماید. برخی هم می­گویند یعنی با حلم و دانش گام برمی­دارند و در برابر جهل و خیره سری دیگران، متانت خود را از دست نمی­دهند (طبرسی، 1374: 222).

از آنجایی­که صفات درونی انسان، غالباً از لا به لای اعمال کوچک و ساده او آشکار می­گردد، به­همین علت، قرآن به این عمل ساده و کوچک راه رفتن توجه زیادی کرده است، چرا که تکبر حاکی از نوعی حالت درونی بیمارگونه است که در نوع  راه رفتن آشکار می­شود.

حضرت علی (ع) در خطبه 223 می‌فرماید: حجت کسی که به کرم حق مغرور شده، نادرست‌ترین حجت هاست و عذرش از عذر هر فریب خورده ای بی پایه تر است و چنین کسی در واقع بر نادانی خویش اصرار ورزیده است (شیروانی، 411:1388).

امیرالمؤمنین، علی (ع) همچنین در خطبۀ اول نهج البلاغه می­فرمایند: «پس آنچه را خداوند با ابلیس انجام داد مایۀ پند و عبرت قرار دهید، زیرا خداوند تعالی عمل طولانی و تلاش بی وقفۀ او را به خاطر ساعتی خودبزرگ بینی محو و نابود ساخت، [ابلیسی] که شش هزار سال عبادت کرده بود [و برای شما] معلوم نیست از سال دنیا، یا سال‌های آخرت بوده است» و شاید منظور از ساعتی تکبر، کمتر از یک چشم برهم زدن باشد، چنانکه قرآن کریم هم در مورد اجل امت­ها همین سخن را گفته است (مصباح یزدی، 1386: 20).

در آیه 18 سوره لقمان، لقمان حکیم به فرزندش سفارش می­کند که هرگز با تکبر و ناز از مردم رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم برمدار، که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمی­دارد (لقمان: 18). بنابراین، اولین اثر تکبر، دوری از رحمت و محبت خداست. مسلماً اثر دیگر آن دوری از خلق خداست که در پی رفتارهای ثانوی بر تکبر ایجاد می­شود. از آثار دیگر تکبر، حسادت است که در جان و دل فرد متکبر ریشه می­دواند و فرد به­دلیل بزرگ انگاشتن خود، همۀ چیزها را برای خود می­خواهد و آنها را از دیگران منع می­کند. تکبر مانع یادگیری می‌شود، زیرا فرد احساس می­کند نیازی به یادگیری ندارد. تکبر نوعی خودپرستی است که مانع ایجاد توحید و یگانه­پرستی مبدأ وجود می­شود؛ همان­طور که خودپرستی فرعون مانع از پذیرش توحید گردید (شعرا: 25-51). آزار دیگران، تحقیر آنها و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی و اجتماعی و بسیاری از آثار فردی و اجتماعی دیگر، از جمله آثار زیانبار تکبر هستند. بنابراین، تواضع و توجه به مبدأ وجود ایجاد کننده، بهبود دهنده  تمام آثار تکبر است. در دیدگاه انسان­گرایی هم همان­طور که ذکر شد، افراد خودشکوفا و آن­هایی که به کمال خویش دست یافته­اند، در برابر دیگران از خود تواضع نشان داده، نسبت به افراد پایین­تر از خود فروتن هستند و از وانمود کردن چیزی که نیستند، پرهیز می­نمایند.

دومین ویژگی که در این آیه از قرآن آمده، حلم و بردباری آنهاست: «هرگاه جاهلان به آنها خطاب (و عتابی) کنند، با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند».

در کنار این آیه می توان آیه 55 سوره قصص را قرار داد که خداوند برای توصیف مؤمنان می­فرماید: و چون سخن لغوی بشنوند، از آن اعراض کرده، گویند: اعمال ما از ما و اعمال شما از شما،...).

آفریدگار متعال انسان را با قوا و غرایز متفاوتی آفریده است و خمیرمایۀ او را با نور توحید و خداشناسی، حس حقیقت­جویی و حق­خواهی، حس انصاف و مروت، سرشته است. این بذرها خواه و ناخواه در دل انسان شروع به رشد و نمو می کنند و گاهی در هنگام  رشد این غرایز انحرافاتی ایجاد می‌شود. مثلاً غریزۀ کار و کوشش به صورت حرص و طمع، حب سعادت و بقا در لفافۀ جاه­طلبی و نور توحید در لباس بت پرستی جلوه­گر می­شود (سبحانی، 1380: 257 و 258). بنابراین، در درون همۀ انسان­ها گنجینه­هایی از اخلاق و صفات پسندیدۀ انسانی نهفته است و آموزگاری دلسوز لازم دارند که فراموش شده­ها را یادآوری کند و آنچه را فراموش کرده­اند، به خاطر آنها بیاورد. بنا به گفتۀ امیرالمؤمنین(ع): بردباری و تحمل سختی­ها ابزار ریاست است (نهج­البلاغه، حکمت 176: 475). در تحلیل این گفتار حضرت می­توان گفت، یکی از خصوصیاتی که رهبران و مدیران باید داشته باشند، حلم و بردباری در مقابل سخن و انتقادهای نابجای زیردستان و افراد دیگر است. بنابراین، شرح صدر موهبتی است که به هنگام بعثت پیامبران از جانب خداوند به آنان عطا می­گردد، زیرا مدیری که شرح صدر نداشته باشد، هرگز قادر به انجام مسؤولیت نیست (تقوی دامغانی،1379: 120). حلمی که در رفتار عبادالرحمن دیده می­شود، عبارت از اطمینان به­نفس است به‌گونه‌ای که قوۀ غضبیه به آسانی آن را تحریک نکند و مشکلات روزگار آنها را از پای درنیاورد. انبیا و ائمۀ اطهار -علیهم السلام- از این نظر نیز سرآمد بشریت بوده اند. آن بزرگواران در رفتار خود با مردم، نرمخو، ملایم و گشاده­رو بودند و در برابر تندی­ها و ناملایمات روزگار و بی نزاکتی برخی از مردم نادان بسیار بردبار بودند. نرمش عظیم و تحمل قهرمانانۀ آنها موجب می­شد که بسیاری از گمراهان به راه راست هدایت شوند (حسن ملکی،  1386: 59). لذا در ادامۀ همین آیه آمده است که این بزرگواران از خداوند درخواست می­کنند که جاهلان را هدایت کند و این خواست و رفتار این افراد دلالت دارد بر اینکه آنها خواستار تکامل اجتماعی هستند.

در مکتب انسان­گرایی نیز آمده است که خودشکوفایان دنیا را بدون اعتراض و پیش داوری درک کرده، ضعف مردمان دیگر را می­پذیرند و نسبت به دیگران احساس همدلی و همدردی دارند که ویژگی بارز علاقة اجتماعی خودشکوفایان است.

سومین ویژگی عبادالرحمن که در آیه 64 آمده است، عبادت و شب زنده داری است: «و کسانی که شب هنگام برای خدا بیدار می­مانند و سجده و قیام می­کنند». امام علی (ع) در بیان سیمای پرهیزگاران می­فرماید: در شب مشغول نمازند و در روز دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی باتقوا هستند (نهج­البلاغه، خطبۀ 193: 287). از دیدگاه انسان­گرایی نیز افراد خودشکوفا دارای لحظات اوج و لذت معنوی هستند که در آن لحظه خود و جهان مادی را فراموش می­کنند.

اثری که عبادت بر جان و دل انسان برجا می‌گذارد، یقین یعنی به کمال رسیدن است. کافر و منافق همواره در شک و تردید هستند و هیچ بلایی بدتر از این نیست که انسان سرگردان باشد ( جوادی آملی، 1385: 43). خداوند سبحان در تبیین عذاب منافق و کافر می­فرماید: پیوسته در تیرگی شک و تردید خواهند ماند (توبه: 45) و به عبارتی در یک مدار بسته دور می­زنند، راه نمی­شناسند و نمی­دانند هدفشان در زندگی چیست. به­دلیل خاصیت­های شب و آرامش دهنده بودن آن، بهترین زمان برای ارتباط با خدا و خودسازی نیمه­های شب است و در ضمن این­که عبادت در تاریکی شب و به دور از چشم دیگران، نشان از اخلاص و ریاکار نبودن عبادالرحمن است، برخاستن از خواب برای عبادت حتماً انگیزه‌هایی را لازم دارد که بندگان خدا را سر سجاده می‌کشاند. قرب الهی و درخواست از خداوند به منظور موفقیت در مسؤولیت‌هایی که برعهده دارند، می­تواند انگیزۀ نیایش این بندگان خدای رحمان باشد.

چهارمین ویژگی که در آیۀ 65 سورۀ فرقان و ادامۀ آن در آیۀ 66 آمده است، بیم از عذاب الهی است؛ کسانی که می­گویند: «پروردگارا، عذاب دوزخ را از ما بازگردان، حقا که عذاب آن لازم و جاودانی است. چه جایگاه بد و محل بدی است».

خوف و رجا، بیم و امید، دو عامل روحی است که در تکامل انسان، نقش مؤثری دارند و هیچ نوع بهبود و اصلاحی، بدون این دو صورت نمی­پذیرد. هرگاه امید به مغفرت و آمرزش خدا در روح انسان نباشد، هرگز بشر به فکر اصلاح خویش نمی­افتد و نه تنها به فساد و کجروی خود ادامه می­دهد، بلکه بر  فساد خویش، افزوده و آن­را دو چندان می­کند (سبحانی، 1380: 270).

در آیه 165 سوره نساء اشاره کرده است که: «پروردگار رسولان را فرستاد که نیکان را بشارت دهند و بدان را بترسانند تا آنکه پس از فرستادن این همه رسولان مردم را بر خدا حجتی نباشد و خدا کارش همیشه بر وفق حکمت است» (نساء: 165).

امید به لطف و رحمت خداوند در این دنیا و دنیایی جدای از این دنیا- سرای آخرت- سبب بالا بردن سطح تحمل افراد با ایمان در مقابل رنج­ها و مشکلات می­شود؛ امیدی که توکل را در پی دارد. توکل به معنی تلاش و کوشش و سپردن نتیجۀ آن به خداست؛ همان چیزی که در آرامش روان عبادالرحمن نقش بسزایی دارد. در مقابل، کسی که روح یأس و ناامیدی بر او چیره شود، پیوسته محزون و اندوهناک خواهد بود و به هیچ یک از مقاصد خود نخواهد رسید، زیرا هنگامی که به­سوی هدف حرکت می­کند، اگر کوچکترین مانعی سر راهش قرار گیرد، ناامید می‌شود و از ادامۀ راه منصرف می­گردد (صدر، 1377: 49).

پنجمین ویژگی که در آیۀ 67 آمده، میانه روی در انفاق است: «کسانی­که موقع انفاق نه اسراف می­کنند و نه تقتیر (تنگ نظری در معیشت) و راهی میان این دو که عادلانه است، انتخاب می­کنند».

امروزه بر همۀ مردم جهان اثبات شده است که در هر نقطه‌ای سرمایه و ثروت جمع شود، در نقاط دیگر فقر زیاد می­گردد و در هر منطقه فقیران و مستمندان زیاد شوند، در مناطق دیگری تکاثر و جمع ثروت ایجاد می­شود و این دور باطل قرن­هاست که ادامه دارد (محمودی، 1383: 28). بهترین راه برای کاهش فاصلۀ طبقاتی، انفاق است. خداوند دوست دارد بندگانش مانند خود او انفاق کننده باشند و با این صفت خدایی محیطی از صفا و صمیمیت، برادری به وجود آورند. خداوند در آیاتی خود را خیرالرازقین نامیده است؛ یعنی در میان روزی دهندگان و کسانی که مالشان را در راه خدا انفاق می­کنند، خدا بهترین و سرآمد آنهاست. در سورۀ بقره خداوند به پیامبر (ص) می‌فرماید: «در مقابل سؤال آ­نها که می­پرسند: انفاق چیست؟ بگو آنچه زاید بر ضروری زندگی است. خدا به این روشنی آیات خود را برای شما بیان می‌کند؛ باشد که تفکر و عقل به کار بندید». بنابراین، میزان انفاق مشخص است و انفاق نباید در حدی باشد که خانوادۀ فرد به زحمت افتند؛ یعنی آنچه از ضرورریات زندگی که اضافه می­آید، برای انفاق کافی است. عبادالرحمن در انفاق و صدقه میانه روی را رعایت کرده، در حدی که خودشان به زحمت نیفتند و در حدی که دیگران هم از آنها بهره ببرند، انفاق می­کنند (بهترین کارها حد میانۀ آنهاست) و آنها این میانه روی را نه تنها در انفاق، بلکه در تمام امور رعایت می­کنند.

همان­طور که گفته شد، انفاق موجب بهره مندی فقیران می­شود و مانعی است در برابر قطبی شدن جامعه و موجبات پیشرفت جامعه را فراهم می­کند، زیرا زمانی­که فقر در جامعه باشد، مسبب اکثر مفاسد و مشکلات فرهنگی جامعه فقر است.

رعایت تعادل تا بدان حد اهمیت دارد که کمال انسان را در تعادل و توازن او می­دانند؛ یعنی انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون، زمانی انسان کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نکند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نگذارد و همه را در یک وضع متعادل و متوازن همراه هم رشد دهد (مطهری، 1373: 41). انسان­گرایان نیز تعادل و توازن را از ویژگی­های افراد خودشکوفا می‌دانند و از مشخصه­های آن را عدم پیش داوری خودشکوفایان در مورد مردم و اطرافیان می­دانند.

ششمین ویژگی عبادالرحمن که در آیۀ 68 از سورۀ فرقان ذکر شده یکتاپرستی است: «کسانی­که همراه خدا معبود دیگری را نمی­پرستند».

پرستش نوعی رابطۀ خاضعانه، ستایش­گرانه و سپاس­گزارانه است که انسان با خدای خود برقرار می­کند. این نوع رابطه را انسان تنها با خدای خود می­تواند برقرار کند و تنها در مورد خداوند صادق است (واعظی نژاد، 1374: 21). اگر توجه انسان­ها به سوی خدای یگانه جلب شود، به­طوری­که جز او را قابل پرستش ندانند و مالک و صاحب اختیار خود را جز خداوند متعال و قادر نپندارند، بسیاری از گناهان و اغراض­های روانی را مرتکب نخواهند شد، در حالی­که گناه جز نتیجۀ نابسامانی و بیماری­های روانی چیز دیگری نمی­تواند باشد، چون با فطرت انسان نا سازگار است (پروا، 1380: 77). «مساجد مخصوص در (پرستش ذات یکتا) خداست؛ پس نباید با خدا احدی غیر او را پرستش کنید» (جن: 18). فردی که در انجام کارها فقط از یک نفر دستور بگیرد و برای رضایت او تلاش کند، با کسی که از چند ارباب دستور بگیرد و برای رضایت آنها تلاش کند، از نظر روانی آسودگی بهتری دارد، زیرا راضی کردن چند نفر با سلیقه­های مختلف، از راضی کردن یک نفر سخت­تر است و به­ویژه اگر آن یکی خدا باشد و مخصوصاً این­که در دعای کمیل او را سریع الرضا (ای کسی که سریع راضی می­شود) می­خوانیم (قرائتی، 1358: 64). البته، شرک دارای مراتبی است که مسلمانان در پرتو تعالیم اسلام از این شرک­ها رهایی جسته­اند، اما شرک خفی نوعی از شرک است که از آن به­عنوان ریا و خودنمایی یاد می­شود و این نوع شرک همان­طور که از نامش پیداست شرک بودن آن نا مشخص است و عبادالرحمن از این نوع شرک هم مبراء هستند.

هفتمین ویژگی که در ادامۀ آیه 68 آمده است، احترام به جان انسان­هاست: «نفسی را که خداوند آن را محترم شمرده، نمی­کشند، مگر در مواردی که حق باشد» (مانند قصاص).

انسان موجودی است که از نخستین لحظه­ای که نطفۀ او منعقد می­گردد، تا روزی که در میان کفن پیچیده گردد و به خاک سپرده شود، قابل احترام است و حتی با مرگ هم برنامۀ احترام او قطع نمی­گردد، زیرا کسی حق ندارد بی جهت، قبر او را بشکافد، بلکه آن­قدر باید صبر کنند تا تمام اعضا و استخوان‌های او بپوسد و دیگر اثری از او جز یک مشت خاک باقی نماند. مجازات کسی­که مؤمنی را به عمد بکشد، آتش جهنم است که در آن جاوید خواهد بود و خدا بر او خشم و لعن کند ... (نساء: 93)؛ (سبحانی، 1380: 300 و 301).

خداوند در آیات بسیاری از قرآن به تعاریف مختلف از نفس و روح پرداخته است و می­فرماید: از تو دربارۀ روح می­پرسند؛ بگو خداوند آن­قدر منزلت و مقام برای روح قائل است که آن را فقط از امر خود می­داند و در ادامۀ آیه آمده است: آنچه از علم به شما دادند، بسیار اندک است و حقیقت روح را نمی­توانید با علم محدود خود درک کنید (اسراء: 85).

ویژگی بعدی که در مورد  عبادالرحمن در ادامه آیه اشاره شده است، عفّت و پاکدامنی و دوری از زناست. «زنا نمی­کنند و هر کسی مرتکب شود، به کیفر خود می­رسد».

غرایز و کشاننده­ها انسان را به سمت ارضای خواسته­هایش می­کشانند و نفس امّاره انسان را در این راه بسیار به بدی راهنمایی و امر می­کند. غریزۀ جنسی یکی از غرایزی است که در بقای نسل مؤثر است و خداوند متعال برای ارضای غریزۀ جنسی ازدواج را قرار داده است:

«و از آیات لطف او این است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته، با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود...» (روم: 21). غریزۀ جنسی همانند سایر غرایز اگر از حد طبیعی ارضا شدن بگذرد و تمام هدف انسان در زندگی، ارضای آن قرار گیرد، نفس اماره انسان را به ارتباط نامشروع خارج از چارچوب خانواده امر می­کند. عبادالرحمن کسانی هستند که غرایز را در چارچوب قانونی و شرعی آنها ارضا می‌کنند و نمی­گذارند ارضای غریزۀ جنسی هدفشان در زندگی قرار گیرد؛ چرا که آنها اهداف مهمتری را درسر می‌پرورانند. اما دین مبین اسلام مجازات­هایی را برای جلوگیری از گناه کبیرۀ زنا در نظر گرفته است:

«شما مؤمنان هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات و تنبیه کنید و در مجازات آنها باید گروهی از مؤمنان شاهد باشند که خلاف از حد جاری نشود» (نور: 2).

نهمین ویژگی عبادالرحمن که در آیۀ 69 و 70 و 71 سوره فرقان آمده است، پاک‌‌ ­سازی روح و روان است: «عذاب آنان شدید می­گردد و در آنجا جاودانه و با حالت خواری می­مانند» (69)؛ «مگر کسانی ­که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار نیک انجام دهند. در این موقع، خداوند کارهای زشت آنان را به کار نیک مبدل می­سازد. خداوند آمرزنده و بخشنده است»، (70 ). «هرکس توبه کند و عمل صالح انجام دهد، او به­سوی خدا بازگشت می­کند و طبعاً مشمول رحمت او می­گردد»، (71)، (سبحانی، 1380: 325).

به سبب اهمیتی که توبه در پاک­سازی محیط و سعادت افراد انسان دارد، یکی از تعالیم ارزنده و سعادت بخش اسلام، موضع ندامت و توبه پذیری از گناهان گذشته است و به­دلیل همین اهمیت است که لفظ توبه و مشتقات آن 85 بار در قرآن وارد شده است؛ کدام عامل سازنده­ای است که کتاب آسمانی تا این حد بدان عنایت نموده است؟ (پیشین: 325)

یکی از عواملی که به پاک­سازی روح و روان کمک می­کند، توبه است. توبه انسان را از آلودگی گناه می­شوید. توبه در لغت به معنی رجوع و بازگشتن است، توبه به معنی ترک گناه به زیباترین صورت است (حسنی، 1377: 9 و 10). خداوند متعال در قرآن امر می­کند مشرکان را در هر جا هستند بکشید، مگر آنکه سه کار را انجام دهند: 1- توبه کنند؛ 2- نماز بگذارند؛ 3- زکات بدهند (توبه: 5). استغفار و طلب مغفرت کردن از خداوند یکی از مراحل توبه است که انسان ابتدا باید از کارهای زشت گذشته پشیمان شود و تصمیم قطعی برای ترک گناه بگیرد و اثرات بد گناهش را از بین ببرد و بنا به گفتۀ امیرالمؤمنین (ع) در آخرین مرحله بگوید: "استغفرالله" (نهج­البلاغه، حکمت 417: 523 ).

توبه علاوه بر این­که موجب فرود آمدن رحمت خدا می­شود (فرقان: 71)، باعث شادابی و آرامش روان هم می‌گردد. جان و روان انسان با گناه کردن آلوده می­شود و انسان را دچار نا امیدی و سرگردانی و پریشان­حالی می‌گرداند. انسان گناهکار با باز گشتن به­سوی خدا، روح امیدواری را زنده می­کند و او از سرگردانی نجات می­یابد، که البته این امید و آرامش هم از رحمت­های خداوند است.

ویژگی دهم عبادالرحمن، حاضر نشدن در مجالس گناه است. عبادالرحمن با بینش و بصیرت زمینه­های گناه را می­شناسند و از این­که بخواهند خود را به گناه آلوده کنند، ابا دارند.

وقتی انسان در جمعی که معصیت خدا می­شود، حضور یابد و گناه دیگری را ببیند و سکوت کند، نشانۀ رضایت او از آن گناه است و یا حداقل دیگران چنین استنباط می­کنند. این امر سبب می­شود زشتی گناه در نظر مردم از بین برود و جرم و خطا یک عمل روزمره و عادی تلقی شود ( رجالی تهرانی، 1380: 37).

ویژگی یازدهم که در ادامۀ آیه 72 آمده است، پرهیز از کارهای بیهوده است: «هنگامی که با سخن لغو یا کار بیهوده روبه­رو شوند، بزرگوارانه می­گذرند و خود را آلوده نمی­کنند».

امیرالمؤمنین (ع) در حکمت 84 می­فرماید: به خدا قسم، یاد قیامت مرا از شوخی و کار بیهوده باز داشته است (نهج­البلاغه، حکمت 84: 101). بسیاری از انسان­های موفق در دنیا با بهره وری مناسب از زمان توانسته­اند موفق شوند و امروزه با تحت عنوان مدیریت زمان مطرح شده است و حتی به زمان در قرآن قسم یاد شده است [ والعصر]، (عصر: 1). در صد کلمه در معرفت نفس، نوشته حسن زاده آملی آمده است که آنکه چند روزی خود را از هرزه خواری و هرزه کاری و از گزاف و یاوه سرایی باز بدارد، می‌بیند که اقتضای تکوینی نفس این است که از ریاضت، ضیاء و صفا می یابد و آثار او را نور و بهایی است و به کمال نهایی خود نائل می‌آید (آملی، 1382: 29-30). پس انسان در دو بعد مکانی و زمانی آفریده شده است؛ یعنی محدود به این دو حیطه است و زمانی می­آید و زمانی می­رود و همۀ سعادت یا شقاوت انسان در این است که عمرش را چگونه بگذراند. بنابراین، زمان از اهمیت ویژه­ای برخوردار است. عبادالرحمن با احساس مسؤولیت در برابر خداوند، سعی می­کنند برای تمام لحظات زندگی‌شان برنامه ریزی داشته باشند و وقتی را بیهوده نگذرانند.

از نظر معیارهای اسلامی، انسان کسی است که درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد، درد انسان­های دیگر را هم دارد. قرآن درباره درد دیگران را داشتن به پیامبر اکرم (ص) می­فرماید: فَلَعَلَّکَ باخعٌ نَفْسَکَ عَلی اثارِهِمْ اِنْ لَمْ یُؤمِنوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفاً (کهف: 6)، پیامبر آنچنان برای هدایت و سعادت مردم و نجات آنان از اسارت­ها و گرفتاری­های دنیا و آخرت حریص است که می­خواهد خود را هلاک کند. خطاب می­رسد که چه خبر است؟ مثل اینکه تو می­خواهی خودت را به خاطر مردم تلف کنی .طه، ما اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشقی، اِلّا تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشی (طه: 1-3). مسلمان کسی است که هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را (مطهری، 1373: 83).

در مکتب انسان­گرایی، خودشکوفایان کسانی هستند که نیازهای اساسی و پایه­ای خود را برطرف نموده و اکنون که در بالاترین مرتبه نیاز قرار دارند، احساس مسؤولیتی برای هدایت و راهنمایی بشر می‌کنند و همواره در تلاشند تا مشکلات همنوعان خود را برطرف و به آنان را در شکوفا ساختن استعدادهایشان کمک کنند. مکتب اگزیستانسیالیسم نیز همان‌طور که ذکر شد، به مسئول بودن انسان معتقد است، اما تفاوت آن در این است که انسان را فقط مسؤول خودش و اعمالش می­داند و درباره مسؤولیت وی در برابر سایر انسان­ها سخنی به میان نمی­آورد.

ویژگی بعدی، کنجکاوی در آیات الهی است: «افرادی که به آیه­های خدای خود یادآور شدند، گوش و چشم بسته از آنها نمی­گذرند». بندگان رحمان چون متذکر آیات پروردگارشان می­شوند و حکمت و موعظتی از قرآن او می­شنوند کورکورانه آن را نمی­پذیرند و بدون این­که تفکر و تعقل کنند، بیهوده و بی­جهت دل به آن نمی­بازند، بلکه با بصیرت می­نگرند و به حکمت آن ایمان می­آورند (طباطبایی، [بی تا]، ج 30: 76).

خداوند متعال می­فرماید: «آیات خود را در آفاق و درخودشان نشان دادیم»، (فصّلت: 53). امام موسی بن جعفر (ع) به هشام بن حکم می­فرماید: ای هشام، خداوند دو حجت بر بندگانش دارد: حجتی درونی با عنوان عقل و حجت بیرونی که پیامبران و امامان هستند (کلینی، 1375، ج1: 19). بنابراین، خداوند راه رسیدن به شناخت و همچنین منبع شناخت را برای انسان مهیا کرده است. در تفسیر نور در این رابطه آمده است: مؤمنان ژرف اندیش و بصیر چون کوه ثابت­اند و بازیچۀ دست این و آن نمی­شوند و هر مطلبی را به راحتی قبول نمی­کنند، بلکه ابتدا در آن تعمق کرده، سپس می­پذیرند (مکارم شیرازی، 1377،ج 15: 140).

با این توضیحات می­توان گفت عبادالرحمن کسانی هستند که از عقل و خرد خود استفاده می­کنند و عقل و خرد را بر هر چیزی مقدم می­دارند؛ برخلاف جاهلانی که در تصمیم گیری­ها به اوهام رجوع می­کنند و سریع تحت تأثیر سخنان دیگران قرار می­گیرند.

در آیه 74 آمده است که عبادالرحمن به خداوند می­گویند: «پروردگارا، برای ما از همسران ما و نسل خویش، فرزندانی عطا فرما که مایه چشم روشنی ما باشند».

خانواده نقطۀ آغازی‌ است که با تأمین و رشد نیروی انسانی سروکار دارد و تأثیراتی مثبت بر تمامی مراحل زندگی می­گذارد (رضایی، 1384: 8). از این رو، خانواده می­تواند موجب کمال و یا انحطاط فرد گردد؛ در ضمن این‌که اعضای خانواده در سعادت و یا شقاوت یکدیگر نقش بسیاری می­توانند داشته باشند.

پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: «رحمت خداوند بر پدری باد که یاریگر فرزندش در نیکی و احسان باشد و او را عالم و مؤدب پرورش دهد و همچون کودکی، رفیق دوران کودکی‌اش باشد»، (مستدرک الوسائل، ج 2: 626؛ به نقل از نیک خو، 1386: 14).

در اسلام حقوقی برای فرزند و حقوقی برای والدین بیان شده است. از جمله حقوق فرزندان که برگردن والدین است، می­توان به سخن امام سجاد (ع) در این باره اشاره کرد: «حق فرزندت بر تو این است که بدانی او از تو است و نیک و بد این جهانش به تو بستگی دارد؛ و تو نسبت به تربیت درست و راهنمایی­اش به­سوی خدای عزّوجّل و یاری­اش در مسیر طاعت خدا مسؤولی هستی. درباره­اش چنان کوشش نما که بدانی رفتار نیکت نسبت به او پاداش و رفتار بدت نسبت به او کیفر دارد»، (من لایحضره الفقیه، ج 2 : 1378؛ به نقل از شریفی خوانساری، 1386: 9).

پیامبر گرامی اسلام (ص) در پاسخ یک پدر، وظیفۀ او را چنین بیان می­فرماید: «نام و تربیتش را نیکو کن و برایش شغل و همسر مناسبی بگیر» (وسائل الشیعه، ج15، 124؛ به نقل از پیشین: 71). بنابراین، تربیت فرزند از اهمیت بسیاری در اسلام برخوردار است؛ ضمن اینکه فرزند می­تواند باقیات الصالحات والدینش نیز باشد.

آخرین ویژگی عبادالرحمن این است که آنها از خداوند درخواست می­کنند که آنها را پیشوای پرهیزکاران قرار دهد: «ما را پیشوای پرهیزکاران قرار بده» (فرقان:74).

بندگان خدای رحمن در خود لیاقت رهبری پرهیزگاران را می­بینند. بندگان خدای رحمان با داشتن تواضع و فروتنی در مقابل خداوند و بندگان خدا، پس از تزکیه و پاک کردن نفس و مبرا کردن آن از بدی و زینت دادن آن به نیکی از خداوند می­خواهند که آنها را پیشوای پرهیزکاران قرار دهد. پیشوا و رهبر پرهیزکاران بودن کار آسانی نیست. امام علی (ع) در نامه­ای به مالک اشتر او را به آراسته شدن به­ویژگی­هایی برای رهبری بهتر مردم دعوت می‌کنند. امام ابتدا مالک را به خودسازی دعوت می­کنند و به او سفارش می کنند که عادل باشد و هوای نفس را در اختیار خود گیرد. امام در این نامه که 11 قسمت دارد، ابتدا مالک را به خودسازی و سپس او را به اخلاق درست با مردم، مردم­گرایی و حق­گرایی، شناخت اقشار گوناگون مردم و پرهیز از غرور و خودپسندی دعوت می­کنند. امام مالک را به اخلاص در کارها سفارش می­کنند و این­که بکوشد در میان مردم باشید تا از حق و باطلی که در میان آنان است، آگاه باشد (نهج­البلاغه­، نامۀ 53: 403-417). بنابراین، رهبر و پیشوا باید برای رهبر بودن ویژگی­هایی داشته باشد. در ضمن این­که پس از برعهده گرفتن این مسؤولیت مهم نیز باید صفاتی را در خود توسعه دهد.

خداوند در آیه 24 سورۀ سجده می­فرماید: «و برخی از آن بنی اسرائیل را برای آنکه در راه حق صبر کردند و در آیات ما مقام یقین یافتند، امام و پیشوایانی که خلق را به امر ما هدایت کنند، قرار دادیم».

سرانجام زندگی بندگان خدا: آنان، به پاس اینکه در طریق اطاعت خدا و بازداری نفس از گناه، صبر و استقامت کرده­اند، درغرفه­های بهشت جا داده می‌شوند و با درود و سلام روبه رو می­شوند (فرقان:75). خداوند در آیۀ 58 سورۀ یس در مورد اهل بهشت می­فرماید: بر آنان از خدای مهربان سلام و تحیت رسانند. هدف از این سلام و درود خداوند درخواست بقای زندگی است؛ همچنانکه هدف اسلام، درخواست سلامت است (سبحانی،1380: 378). عبادالرحمن با ترک گناه و صبر و استقامت در راه خدا و پرستش خالصانۀ حضرت حق، اگرچه خود را در دنیا به رنج و عذاب می­افکنند، ولی درود و سلام حق را جلب می­کنند و لایق زندگی جاودانه در غرفه­های بهشتی می­شوند.

 

وجه تمایز دیدگاه قرآن و روان­شناسان انسان­گرا

از دید قرآن تمام انسان­های سالم این امکان برایشان وجود دارد که استعدادهای خود را به فعلیّت برسانند و خود را شکوفا سازند. البته، باید توجه داشت که از دید قرآن انسان معیوب انسانی نیست که از لحاظ جسمی مشکلی داشته باشد، بلکه انسانی است که از لحاظ روح و روان دچار مشکل است و نمی­تواند به کمال دست یابد (مطهری، 1373: 25). اما در دیدگاه مزلو تنها یک درصد از انسان­ها به خودشکوفایی می­رسند. سؤالی که در اینجا می­تواند مطرح شود، آن است که اگر به گفتة مزلو تمایل به خودشکوفایی یک تمایل فطری در انسان است، چرا به نظر او تنها یک درصد از افراد جامعه به خودشکوفایی می­رسند؟

مزلو برای پاسخ به این سؤال چند دلیل ارائه می‌کند: نخست آن که هر قدر یک نیاز در سلسله مراتب نیازها در ردة بالاتری باشد، توان و قدرت آن کمتر است. بنابراین، خودشکوفایی، به عنوان بالاترین نیاز در سلسله مراتب، ضعیفترین نیازهاست. به محض اینکه محیط اجتماعی از جهاتی مناسب نبوده و بازدارنده باشد، این نیاز بازداری شده و مورد مزاحمت واقع می­شود. دومین دلیل برای عدم شکوفایی همگان، عاملی است که مزلو آن را عقدة یونس[6] می­نامد. این اصطلاح به ترس­ها و تردیدهای ما نسبت به توانایی­ها و قابلیت­هایمان اطلاق می­شود، اما از حد اعلای امکانات و توان خود وحشت می‌کنیم و همین وحشت مانع از اقدام به استفاده از حداکثر امکانات ماست. سومین دلیل آن است که خودشکوفایی، پس از اینکه همة نیازهای رده­های پایین انسان ارضا شد، به طور خودکار حاصل نمی‌شود؛ بلکه مستلزم کوشش، انضباط، خودکنترلی و کار سخت است. بنابراین، ممکن است افراد ترجیح دهند که در همان مراحل پایین­تر، اما بی دردسرتر، باقی بمانند و رنج خودشکوفا شدن را بر خود هموار نکنند (کریمی، 1389: 157 و 158).

اسلام منطقی­تر با این موضوع برخورد می­کند و بیان می­کند که انسان­ها می­توانند خود را شکوفا و استعدادهای خود را بالفعل کنند، اما ظرف وجودی هر فردی با دیگران متفاوت است. به عبارتی، دیدگاه اسلامی و قرآنی در این وجه، کامل­تر از دیدگاه روان­شناسی انسان­گراست.

 

نتیجه

به­دلیل مشکلات ناشی از اصالت قرار دادن مادیات در زندگی، اندیشمندان دنبال راهی هستند تا از آن طریق ماهیت انسان را پیدا کنند و انسانیت را جانشین نگاه ماشینی به انسان کنند. روان­شناسان انسان­گرا با الهام از فلسفۀ انسان­گرایی سعی کردند تا به بهبود زندگی افراد کمک کنند، اما این معیارهای خودشکوفایی به­دلیل انسانی بودن مرجع آن و آگاهی نداشتن از فطرت انسان و صرف توصیف افرادی محدود که به نظر خودشکوفا می­آیند، نمی­تواند فرا روی بشریت به­معنای عام قرار گیرد. لذا  خداوند متعال که از همۀ جوانب شخصیت انسان و هستی آگاهی دارد و انسان و هستی را در ارتباط با هم در نظر می­گیرد، نظری بسیار جامع و شامل دارد. در این پژوهش، با استفاده از روش کتابخانه ای به توصیف ویژگی­های خودشکوفایان از دیدگاه قرآن و همچنین، از دیدگاه روان­شناسی انسانگرا پرداخته شد در دیدگاه قرآن در بررسی ویژگی­های انسان­هایی که به مرحله خودشکوفایی رسیده‌اند و به عنوان عبادالرحمن نامیده شده‌اند، تصویری از سیرت کامل ارائه شد و از خصوصیات بندگان خدای رحمن یا انسان های خودشکوفا به مواردی، همچون: تواضع، حلم وبردباری، عبادت و شب زنده داری، بیم از عذاب الهی، میانه روری در انفاق، یکتاپرستی، احترام به جان انسان­ها، عفت و پاکدامنی، پاکسازی روح و روان، حضور نداشتن در مجالس گناه، پرهیز از کارهای بیهوده و کنجکاوی در آیات الهی اشاره شد. همچنین در دیدگاه مزلو در بررسی ویژگی های انسان­های خودشکوفا، به خصوصیاتی مانند پذیرش خود، دیگران و طبیعت، سادگی و طبیعی بودن، تمرکز بر مشکلات به جای تمرکز بر خود، نیاز به استقلال و داشتن حریم خصوصی، احساس درک تازه و مداوم، تجربه­های عرفانی، علاقه اجتماعی، روابط بین فردی و خلاق بودن اشاره شد.

در تطبیق ویژگی­های افراد خودشکوفا از دیدگاه قرآن و روان‌شناسی انسان­گرا می­توان به تواضع، حلم و بردباری، خلوت داشتن با خدا و قرار گرفتن در لحظات اوج معنوی، میانه­روی و رعایت تعادل در زندگی، پرهیز از بیهوده­کاری و داشتن مسؤولیت در قبال اعمال خود و احساس مسؤولیت داشتن در قبال دیگران اشاره نمود.

با توجه به خصوصیات مشابه افراد خودشکوفا از دیدگاه قرآن و روان­شناسی انسان­گرا می­توان گفت که دیدگاه قرآن با توجه به جهانی بودن رسالت آن بسیار جامع­تر و کاملتر از دیدگاه انسان­گرایی است و منطقی­تر در مورد خصوصیات انسان کامل یا خودشکوفا و توانایی رسیدن انسان­ها به خودشکوفایی بحث می­کند. در نتیجه، اغراق نیست که به جای نظریۀ خودشکوفایی مزلو می­تواند مورد استفاده قرار گیرد و نتایج مؤید آن است که انسان کامل انسانی است که علاوه بر انجام واجباتی، مانند نماز، زکات و ترک گناه و معصیت مسؤولیت­هایی را بر عهده می­گیرند که فراتر از وظایف مؤمنان است و اینها کسانی هستند که در جهت تکامل فردی و اجتماعی تلاش می­کنند.

 



1. Self-Actualization

2. Jung

1. Maslow

2. Humanistic Theories

1. Metamotivations

[6]. Jonah Complex

1- قرآن کریم، عثمان طه، ترجمۀ الهی قمشه­ای، قم: مشرقین.
2- نهج­البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی.
3- بخشایش، علیرضا. (1379). روان­شناسی عمومی، یزد: آرمان.
4- پروا، مهدی. (1380). روان­شناسی یکتا پرستی و فانوس رستگاری، تهران: انتشار.
5- پورحسین، رضا. (1383). روان­شناسی خود، تهران: امیرکبیر.
6- تقوی دامغانی، سیدرضا. (1379). نگرش بر مدیریت اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، تهران: چاپ اول.
7- جوادی آملی، محسن. (1385). حکمت عبادات، قم: اسراء.
8- حسن زاده آملی. (1382). صد کلمه در معرفت نفس، قم: قیام.
9- حسنی، علیرضا. (1377). توبه از دیدگاه قرآن و احادیث، تهران: رایزن.
10- حسینی خامنه­ای، سیدعلی. (1354). طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن، تهران: فرهنگ اسلامی.
11. رجالی تهرانی، علیرضا. (1380). مجلس گناه فراموش­خانۀ ایمان، قم: دارالصادقین.
12. رضایی، مائده. (1384). تربیت کودک در اسلام، مشهد: رستگار.
13. سبحانی، جعفر. (1380). تفسیر سورۀ فرقان، دفتر تبلیغات اسلامی، قم: چاپ هفتم.
14. شریفی خوانساری، محمدرضا. (1386). حقوق فرزند بر والدین از نگاه اسلام، قم: بنی زهرا.
15. شیروانی، علی. (1388). نهج البلاغه، قم: نسیم حیات، چاپ پنجم.
16. صدر، سید رضا. (1377). توبه و استغفار، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
17. طباطبایی، محمدحسین. (بی‌تا). المیزان، ترجمۀ سید محمدباقرصدر، ج11، 20و 30، قم: انتشارات اسلامی.
18. طبرسی، ابوعلی­الفضل. (1370). مجمع‌البیان، ترجمۀ احمد بهشتی، ج17، تهران: فراهانی.
19. قرائتی، محسن. (بی‌تا). توحید و عدل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
20. کریمی، یوسف. (1388). روان­شناسی شخصیت، ویرایش.
21. ـــــــــــــــــــ . (1389). روان­شناسی شخصیت، ویرایش.
22. کلینی. (1375). اصول کافی، ترجمۀ جواد مصطفوی، ج1، تهران: ولی عصر.
23. محمودی، عباسعلی. (1383). انفاق کلید اقتصاد، تهران: فیض کاشانی.
24. مزلو، آبراهام. (1367). به­سوی روان­شناسی بودن، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
25. ــــــــــــــــــ . (1371). انگیزش و شخصیت، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
26. مصباح یزدی، محمد تقی. (1386). شرح بزرگترین خطبۀ نهج­البلاغه (زینهار از تکبر)، قم: مؤسسه امام خمینی.
27. مطهری، مرتضی. (1373). انسان کامل، تهران: صدرا.
28. مکارم شیرازی، ناصر. (1377). تفسیر نور، ج5 و 15، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
29. ملکی، حسن. (1386). تربیت حسینی، قم: زمزم هدایت.
30. نیک خو، مهدی. (1386). گلبرگ زندگی، قم: بوستان کتاب.
31. واعظی نژاد، حسین. (1374). نماز و عبادت در آثار شهید مطهری، قم: ستاد اقامۀ نماز.
32. یونگ، کارل­گوستاو. (1352). روان‌شناسی دین، ترجمۀ فؤاد روحانی، تهران: فرانکلین.