نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه الهیات، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران
2 استاد گروه کلام و حکمت، مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام، حوزه مشهد، مشهد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
One of the doubts about Noah's innocence is how this Holy Prophet asked to save his child, while God Almighty had previously forbidden him from such a request. Doesn’t such a request contradict the innocence of Prophet Noah, while he knew that his son was a disbeliever? Doesn't paying attention to relative relationships even in the case of disbelief contrast with the innocence of Prophet Noah? This research, with the method of collecting data, analyzing them, and comparing opinions aims to prove the innocence of Prophet Noah based on the appearances of the verses. In order to defend the innocence of Prophet Noah, Tabatabai as a religious scientist has given interpretations in this regard, including that Prophet Noah did not protest at all, while this is inconsistent with the appearances of the verses, and as long as the appearances of verses do not have any intellectual or narrative problems, it is necessary to rely on the authenticity of appearances.
Keywords: Prophet Noah, Scientific and Practical Innocence, Polytheism, Asking for Forgiveness, Tabatabai.
Introduction
One of the basic doubts about Noah's innocence is his conversation with God Almighty regarding his son. Asking for the salvation of his child if he is a disbeliever is not compatible with the dignity of prophethood. The Holy Prophet should not seek the salvation of an unbeliever, even if that person is one of his children. Based on this, how can Noah's infallibility be summed up with his request to save his child? In order to answer this question, some scientists like Tabatabai tried to prove Noah's innocence by interpreting the verses, while the authors of this study believe that it is possible to prove Noah’s innocence based on the appearances of the verses without the need for misinterpretation. Interpretation is acceptable when the appearances of the verses are inconsistent with definite rational and narrative proofs.
Materials and Methods
The method of this research is based on collecting data, analyzing them, and comparing the opinions of experts with the aim of proving the innocence of Prophet Noah based on the appearances of the verses.
Research Findings
The results of the present study showed that:
People, during the life span of Noah’s prophethood, in terms of internal characteristics, were afflicted with disbelief, disobedience, sin, misguidance, and cruelty. In terms of external characteristics, they considered Noah to be clearly misguided and insane; they denied and ridiculed him and did not value God Almighty.
The son of Noah, based on the talks of Prophet Noah, had a relationship with unbelieving people, and therefore all their attributes can be transmitted to him, Prophet Noah knew about his son's disbelief, and based on the appearances of the verses, this cannot be denied.
The selected theory about Noah's infallibility is based on the fact that Noah tried to save his son due to his unparalleled patience and God's promise to save his family, and what he did not know about was not his son's disbelief but not being saved and not being a believer. Such a lack of knowledge does not affect his innocence.
Discussion of Results and Conclusion
According to the characteristics mentioned for Noah's people in the Holy Qur'an, accompanying Noah's son with such a people that is expressed by Noah, and in addition to this, the answer that the son of Noah gives to Noah, it can be concluded that Prophet Noah was aware of his son's disbelief. But due to his tolerance and high existence from a position and God's promise to save his family from divine punishment, this false impression arose for Prophet Noah that his son would be one of the saved, while such an idea was incorrect. This misconception does not cause any disturbance to the infallibility of Prophet Noah, because this notion did not cause Noah to leave the path of worship and monotheism, but based on divine zeal and high tolerance, he sought to save his son in such a way that he first became a Muslim who may be saved from God's punishment. Otherwise, the dignity of this prophet is higher than a man who only considers relative relationships without considering faith and disbelief and prefers the life of his unbelieving child over other people. In addition, if there was such a view, he would never have publicly asked the Almighty God to destroy all the infidels only because of his unparalleled patience that he makes such a request from Almighty God. As we can see from the requests of Prophet Ibrahim towards his uncle and from the Holy Prophet towards some infidels, we can interpret Noah's request in this direction. Such requests are only due to the firm determination and existence capacity of these prophets who have sought to attract the maximum number of people to the path of monotheism.
کلیدواژهها [English]
حضرت نوح یکی از انبیای اولواالعزم است که بارها در قرآن کریم اسم ایشان ذکر شده و تعابیر بسیار نیکو پسندیدهای مطرح شده است؛ به گونهای که چنین اوصافی میان دیگر انبیای الهی کمتر مشاهده میشود. یکی از شبهات اساسی در باب عصمت حضرت نوح، خطابی است که توسط ایشان به خداوند متعال در رابطه با فرزند خود صورت پذیرفته است. تقاضای نجات فرزند در صورت کافربودن او مناسب با شأن نبوت نیست و نبی الهی و بهخصوص اوالواالعزم نباید به دنبال نجات شخصی کافر باشد؛ ولو آنکه آن شخص از فرزندان او باشد. چنانکه خداوند متعال کسانی را توجه به اقوام و خویشاوندان خود را محبوبتر از توجه به خداوند متعال و مسیر توحید میدانند، با لحن شدیدی تهدید کرده است: «قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَ مَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» (توبه/24) بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفۀ شما و اموالى که به دست آوردهاید و تجارتى که از کسادشدنش مىترسید و خانههایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمىکند!
بر این اساس، چگونه میتوان ازسویی حضرت نوح را معصوم دانست و از سمتی این خطاب با خداوند متعال دربارۀ فرزند را از ایشان پذیرفت. برای پاسخ به این سؤال برخی همچون علامه طباطبایی از راه تأویلبردن برخی عبارات آیات درصدد اثبات عصمت حضرت نوح برآمدهاند؛ در حالی که به اعتقاد نگارندگان مقاله، بدون نیاز به تأویل میتوان براساس ظواهر آیات، عصمت حضرت نوح را اثبات کرد و تأویلبردن زمانی پذیرفتنی است که ظواهر آیات با ادله عقلی و نقلی قطعی ناسازگار باشد؛ در حالی که در این قضیه اینچنین نیست.
در رابطه با عصمت حضرت نوح تاکنون کتب و مقالاتی به رشته تحریر درآمدهاند. در میان کتابها تفسیر المیزان (طباطبایی، 1374، ج. 6/379) و منشور جاوید (سبحانی، 1388، ص. 150) هستند. در میان مقالات نیز عصمت حضرت نوح بهتفصیل بررسی نشده است؛ بلکه برخی در ضمن بررسی آرای تفسیری مرحوم طبرسی به عصمت حضرت نوح توجه داشتهاند (راغبی و کرامتی، 1397، ص. 23-40). برخی دیگر در بررسی قصص قرآن براساس رویکرد علامه طباطبایی عصمت حضرت نوح را بهطور گذرا لحاظ کردهاند (کریمی و امرایی، 1391، ص. 21-39). دسته سوم از محققان با نگاه عرفانی ابن عربی به داستان حضرت نوح پرداختهاند (ناجی، 1393، ص. 129-144). درنهایت، تنها مقالهای که بیش از سایر مقالات عصمت حضرت نوح را بررسی کرده، مقالهای است که عصمت این نبی الهی را در دایره المعارف لیدن بررسی کرده است (زمانی و سازندگی، 1395، ص. 9-20). وجه تمایز این مقاله با کتب و مقالات نوشتهشده در این رابطه این است که در این تحقیق عصمت حضرت نوح براساس ظواهر آیات بهتفصیل بررسی میشود و درنهایت، عصمت حضرت نوح در خطاب خود با خداوند دربارۀ فرزند خود اثبات میشود؛ بدون آنکه نه ذرهای به عصمت و مقام حضرت نوح خدشهای وارد شود نه ظواهر آیات در این رابطه به تأویل برده شود.
عصمت در لغت به معنای حفظ، دفع شر و منع آمده است (حمیری، 1420ق، ج. 7/4580؛ ابنمنظور، 1414ق، ج. 12/404؛ واسطی زبیدی، 1414ق، ج. 17/482). چنانکه در آیه شریفه «قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ (هود/43). گفت: بهزودى به کوهى پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند! (نوح) گفت: امروز هیچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نیست؛ مگر آن کس را که او رحم کند! در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد و او در زمرۀ غرقشدگان قرار گرفت!» عصمت در این معانی استعمال شده یا در آیه شریفه «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (مائده/67) خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد» به معنای حفظکردن استعمال شده است. در روایت نبوی «أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا لا إله إلا اللّه، فإذا قالوها عصموا بها دماءهم و أموالهم» (قمی، 1404ق، ج. 1/172؛ ابنحیون، 1385ق، ج. 2/402؛ حلی، 1982م، ص. 399) نیز عصمت به معنای حفظکردن ذکر شده است.
اما معنای اصطلاحی عصمت در ادله نقلی کمتر استعمال شده است؛ به گونهای که در قرآن کریم این واژه در معنای اصطلاحی آن ذکر نشده و به جای آن الفاظی همچون هدایت به سبل سلام[1]، تطهیر، دوربودن از پلیدی[2]، اخلاص[3] و خروج از ظلمت به نور[4] آمده است؛ اما در روایات، کلمه عصمت در معنای اصطلاحی آن ذکر شده است؛ چنانکه در روایات عصمت الهی همراه با نور و توفیق الهی و پاکی قلب[5] (منسوب به امام ششم(ع)، 1400، ص. 161) یا بهعنوان عصمت از زلل و لغزش بیان شده است[6] (ابنبابویه، 1413ق، ج. 2/611؛ ابنبابویه، 1378ق، ج. 2/274).
معنای اصطلاحی عصمت در نگاه برخی از متکلمان بسیار با آنچه در ادله نقلی آمده متفاوت است؛ زیرا دایره عصمت بسیار گسترده شده و علاوه بر عصمت از گناه و لغزش، عصمت از خطا و اشتباه در تمام جوانب زندگی لحاظ شده است (مظفر، 1387، ص. 54). برخی عصمت را اینچنین تعریف میکنند: مراد از عصمت، صیانت انسان از خطا و عصیان بلکه صیانت در فکر و عزم است؛ بنابراین، معصوم مطلق کسی است که در زندگی خود هیچ خطایی نمیکند و در عمرش معصیت خداوند نمیکند، اراده عصیان و فکر آن را نیز نمیکند (سبحانی، 1408ق، ص. 8؛ سبحانی، 1425ق، ج. 1/217). برخی دیگر عصمت را چنین معنا کردهاند: عصمت قدرت معنوی و مرتبه بلندی از تقوی است؛ به گونهای که شخص معصوم هیچگونه گناه، خطا یا اشتباهی نمیکند و چنین عملی نیز از روی اختیار صورت میپذیرد[7] (مکارم شیرازی، 1383، ص. 84).
علت گستردهکردن دایره عصمت در علم کلام به سبب ادلهای است که برای اثبات عصمت ذکر شده است. بهخصوص ادله عقلی در گستردن معنای عصمت سهم بسزایی داشته است؛ زیرا همانگونه که پیش از این برخی از آیات و روایات بیان شد نهتنها نمیتوان برای چنین تعریفی در ادله نقلی شواهدی جستجو کرد، شواهدی روشن و ادلهای تام به خلاف آن میتوان ارائه کرد. ادله عقلی همچون وثوق و اعتماد مردم به شریعت (شبر، 1424ق، ج. 1/136؛ حسینی تهرانی، 1365، ص. 650)، لزوم تبعیت از نبی (تفتازانی، 1409ق، ج. 5/51)، دلیل لطف و عدم نقض غرض الهی (استرآبادی، 1382، ج. 3/20) و اعراض قلوب مردم (حلی، 1426ق، ص. 187) موجب شد متکلمان دایره عصمت را فراتر از معصیت و شامل هرگونه خطا و اشتباه ولو در امور شخصیه و جزئیه بدانند و علاوه بر آن، معصوم را در تمام لحظات عالم به تمام امور تلقی کنند.
چنین تعریفی از عصمت به سبب آنکه با ادله نقلی از آیات و روایات مطابقت ندارد، دفاعشدنی نیست و باید همان معنایی از عصمت را لحاظ کرد که ادله نقلی بیان میکنند و آن عصمت از لغزش و گناه در مسیر حرکت به سمت خداوند متعال است. براساس چنین تعریفی از عصمت میتوان بسیاری از شبهاتی که در رابطه با عصمت اولیاء الهی همچون خطاب حضرت نوح با خداوند متعال در رابطه با فرزند خود مطرح میشود، پاسخ داد و بدون توجه به چنین معنایی نمیتوان پاسخی منطقی در این رابطه که مطابق با ظواهر ادله نقلی است، ارائه کرد.
درواقع با چنین معنایی از عصمت میتوان تحلیلی مطابق با شأن حضرت نوح و ظواهر آیات قرآن کریم ارائه کرد؛ بدون آنکه خدشهای در عصمت حضرت نوح وارد شود.
نکته مدنظر دیگر، تفاوت عصمت علمی با عصمت عملی است.
عصمت علمی یعنی معصوم در علم و اندیشه خود خطایی نداشته است؛ بلکه تمام علومی که برای او محقق میشود، مطابق با واقع است.
عصمت عملی مربوط به اعمال و رفتارهای معصوم میشود که از معصیت و لغزش محفوظ بوده و عین حق است. حال اگر از جانب معصوم عملی صادر شود، بهطور قطع معصوم با چنین عملی از مسیر هدایت نهتنها دور نمیشود، نزدیکتر میشود. نکتۀ شایان ذکر آن است که براساس تعریف بیانشده از عصمت و مبتنی بر ادله نقلی، عصمت علمی و عملی تنها در حوزه امور مربوط به هدایت و لغزش مطرح میشود و در غیر آن همچون امور شخصی نمیتوان چنین عصمتی را ثابت کرد؛ بلکه ادله بر خلاف آن وجود دارد.
از آنجا که به عصمت حضرت نوح در رابطه با درخواست از خداوند متعال نسبت به نجات فرزندش خدشه وارد شده است، باید در پاسخ به این اشکال ابتدا خصوصیات قوم حضرت نوح را شناخت تا پس از آن معیت فرزند نوح با چنین قومی بهتر تحلیل شود تا درنهایت، پاسخی متقن برای عصمت حضرت نوح ارائه شود.
در قرآن کریم خصوصیات گوناگونی برای قوم حضرت نوح نام برده شده است که هر یک از زاویهای خبث و پلیدی درون آنها را نمایان میکند. بهطور کلی چنین خصوصیاتی بهخصوصیات درونی و بیرونی تقسیم میشوند.
مقصود از خصوصیات درونی خصوصیاتی است که حال و وضعیت درونی قوم حضرت نوح را نمایان میکند؛ بدون آنکه در این رابطه تقابل صریح آنها با حضرت نوح شایان توجه قرار گیرد.
ازجمله صفات نام برده شده برای قوم حضرت نوح در قرآن کریم کفر است: ««فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنَا» (هود/27) اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبینیم! در آیه دیگر نیز اینچنین بدین صفت تصریح شده است: «قَالُوا إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ» (ابراهیم/9) و گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهاید، کافریم! و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مىخوانید، شکّ و تردید داریم!
نکتهای که باید به آن توجه کرد آنکه کفر در قرآن از لحاظ معنایی اخص از کفر در علم فقه است؛ زیرا از لحاظ فقهی هر کس که شهادت به یگانگی خداوند ندهد، کافر است؛ چه از روی عناد و لجبازی و چه به جهت بیاطلاعی؛ اما در قرآن کریم کافر تنها به کسی گفته میشود که از روی علم به حقانیت خداوند و عناد در برابر چنین حقیقتی ایمان نمیآورد.
شاهد مطلب آنکه در مقابل دو گروه مسلمان و کافر گروه دیگری با عنوان مستضعفین نام برده شدهاند[8] (نساء/98-99) که اگرچه ایمان به خداوند متعال یا دیگر ضروریات دین نیاوردهاند، چنین امری از روی علم و استکبار و عناد در برابر حقیقت نبوده است؛ چنانکه چنین معنایی از کفر با معنای اصطلاحی آنکه پوشاندن چیزی است، مناسبت دارد و به کشاورز به سبب آنکه بذر را در دل زمین مخفی میکند، کافر گفته میشود.
بر این اساس، صفت کفر برای قوم حضرت نوح بدین معنا است که با علم به حقانیت حضرت نوح از روی استکبار و عناد به این نبی الهی ایمان نیاوردهاند و این صفت به گونهای در درون آنها ریشه دوانیده بود که خداوند متعال به حضرت نوح وحی میکند که امیدی به ایمان کافران از قومت نداشته باش: «وَ أُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ» (هود/36) به نوح وحى شد که جز آنها که (تا کنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس از کارهایى که مىکردند، غمگین مباش!
چنانکه در جای دیگر این صفت کفر با عنوان عصیان مطرح شده است که حاکی از آن است که قوم حضرت نوح با علم به حقانیت ایشان از پذیرش چنین آیینی اسکبار ورزیدهاند: «قَالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَسَاراً» (نوح/21) نوح (بعد از نومیدى از هدایت آنان) گفت: «پروردگارا! آنها نافرمانى من کردند و از کسانى پیروى کردند که اموال و فرزندانشان چیزى جز زیانکارى بر آنها نیفزوده است!
خصوصیت دیگر قوم حضرت نوح آن بود که اهل خطیئه، گناه و معصیت بودند؛ به گونهای که چنین خصوصیتی ازجمله ادله غرقشدن آنها و داخلشدن در آتش جهنم دانسته شده است: «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَاراً» (نوح/25). (آرى، سرانجام) همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد شدند و جز خدا یاورانى براى خود نیافتند!
خصوصیت دیگر که درواقع نتیجه خطیئه و کفر قوم حضرت نوح بوده، غوایت، ضلالت و گمراهی آنها است؛ چنانکه حضرت نوح خیرخواهی خود برای آنها را بیفایده میداند: «وَ لاَ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (هود/34). (اما چه سود که) هر گاه خدا بخواهد شما را (به سبب گناهانتان) گمراه سازد و من بخواهم برای شما خیرخواهی کنم، سودى به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست و به سوى او بازگشت داده مىشوید».
ظلم یکی دیگر از صفاتی است که برای قوم حضرت نوح نام برده شده و از علل غرقشدن آنها نام برده شده است: «وَ لاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» (هود/37) و دربارۀ آنها که ستم کردند شفاعت مکن که (همۀ) آنها غرقشدنى هستند!». در آیه دیگر این صفت بهصورت افعل تفضیل ذکر شده است که حاکی از شدت ظلم ایشان نسبت به خداوند متعال دارد: «وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغَى» (نجم/52).
مقصود از خصوصیات بیرونی قوم حضرت نوح، خصوصیات ناپسندی است که به حضرت نوح نسبت میدادند.
یکی از صفات ناپسندی که قوم حضرت نوح به این نبی اولواالعزم نسبت میدادند، گمراهی آشکار حضرت نوح است: «قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ» (اعراف/60) (ولى) اشراف قومش به او گفتند: ما تو را در گمراهى آشکارى مىبینیم!
یکی از صفاتی که در رابطه با قوم حضرت نوح بارها ذکر شده، صفت تکذیب است و ازجمله ادله غرقشدن آنها دانسته شده است که گاهی حضرت نوح را تکذیب میکردند: «فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْنَاهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ» (اعراف/64)؛ اما سرانجام او را تکذیب کردند و ما او و کسانى را که با وى در کشتى بودند، رهایى بخشیدیم و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، غرق کردیم؛ چه اینکه آنها گروهى نابینا (و کوردل) بودند. گاهی نیز آیات الهی را تکذیب میکردند: «فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ جَعَلْنَاهُمْ خَلاَئِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ» (یونس/73)؛ اما آنها او را تکذیب کردند! و ما او و کسانى را که با او در کشتى بودند، نجات دادیم و آنان را جانشین (و وارث کافران) قرار دادیم و کسانى را که آیات ما را تکذیب کردند، غرق کردیم! پس ببین عاقبت کار کسانى که انذار شدند (و به انذار الهى اهمیّت ندادند) چگونه بود!
صفت سوم از صفات بیرونی قوم حضرت نوح، تمسخر است؛ چنانکه زمانی که حضرت نوح را در حال ساختن کشتی میدیدند، مسخره میکردند: «وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ» (هود/38) او مشغول ساختن کشتى بود و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مىگذشتند، او را مسخره مىکردند؛ (ولى نوح) گفت: «اگر ما را مسخره مىکنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد!».
صفت دیگر که نشان از بیشرمی و بیحیایی این قوم دارد، مجنوندانستن حضرت نوح است؛ به گونهای که چنین صفتی در قالب نفی و الا ذکر شده که دال بر حصر است. در قرآن کریم این چنین بدین صفت تصریح شده است: «إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ» (مؤمنون/25) او فقط مردى است که بهنوعى جنون مبتلاست! پس مدّتى دربارۀ او صبر کنید (تا مرگش فرا رسد یا از این بیمارى رهایى یابد!)».
صفت دیگر قوم حضرت نوح مربوط به توحید میشود که ازسویی در مقابل چنین رکنی ایستادگی و بر پرستش بتهای خود تأکید میکردند؛ به گونهای که خداوند متعال چنین عملکردی را مکر عظیمی تلقی میکند: «وَ مَکَرُوا مَکْراً کُبَّاراً وَ قَالُوا لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَ لاَ سُوَاعاً وَ لاَ یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً» و (این رهبران گمراه) مکر عظیمى به کار بردند و گفتند: دست از خدایان و بتهاى خود برندارید (بهخصوص) بتهاى «وَد»، «سواع»، «یغوث»، «یعوق» و«نسر» را رها نکنید! از سوی دیگر، برای خداوند متعال ارزشی قائل نبودند؛ چنانکه حضرت نوح اینگونه از آنها سؤال میکند: «مَا لَکُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً» (نوح/13) چرا شما براى خدا عظمت قائل نیستید؟! در حالی که برخی از کفار در طول تاریخ عظمتی برای خداوند متعال در خالقیت و ربوبیت قائل بودند؛ اما در عین حال از دین حق نیز پیروی نمیکردند[9] (مؤمنون/84-89).
پس از آنکه قوم حضرت نوح شأنی برای خداوند متعال قائل نباشند، بدیهی است به دنبال آن حضرت نوح را انسانی عادی نه نبی الهی و پیروانش را افراد پست و سادهلوح تلقی کنند: «فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنَا وَ مَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَ مَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ» (نوح/27) اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبینیم! و کسانى را که از تو پیروى کردهاند، جز گروهى اراذل سادهلوح، مشاهده نمىکنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور مىکنیم!
پس از تبیین صفات قوم حضرت نوح، حال باید صفات فرزند نوح براساس آیات و روایات را بررسی کرد.
بهطور کلی در قرآن کریم سه خصوصیت برای فرزند حضرت نوح مطرح شده است.
یکی از خصوصیات فرزند نوح که در رابطه با قوم حضرت نوح نیز بیان شد، بیتوجهی به شأن خداوند متعال است؛ چنانکه زمانی که حضرت نوح فرزند خود را هنگام نزول بلا ندا میدهد، فرزند نوح در مقابل چنین ندایی به جای تمسک به ریسمان الهی، رسیدن به کوه را حافظ خود در برابر بلای الهی میداند: «قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ» (هود/43). گفت: «بزودى به کوهى پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند!» (نوح) گفت: امروز هیچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نیست؛ مگر آنکس را که او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد و او در زمرۀ غرقشدگان قرار گرفت!
چنین عملکردی پرده از کفر و شرک فرزند حضرت نوح برمیدارد؛ زیرا در مقابل خداوند متعال سبب دیگری به نحو استقلال قرار میدهد که با رکن اساسی توحید ناسازگار است.
خصوصیت دیگر فرزند حضرت نوح، معیت و همراهی او با قوم حضرت نوح است: «وَ هِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَ نَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَ کَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَ لاَ تَکُنْ مَعَ الْکَافِرِینَ (هود/42) و آن کشتى، آنها را از میان امواجى همچون کوهها حرکت میداد؛ (در این هنگام) نوح فرزندش را که در گوشهاى بود صدا زد: پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش! و درواقع با چنین همراهی، تمام صفاتی که خداوند متعال برای قوم او نام برده است، اطلاقپذیر است؛ چنانکه سرانجام همه آنها غرقشدن و مبتلاشدن به عذاب الهی شد.
خصوصیت سوم فرزند نوح که در آیات و روایات از آن نام برده شده، اهل معصیت و خطیئهبودن فرزند حضرت نوح است؛ چنانکه در قرآن کریم خداوند متعال در پاسخ به سؤال حضرت نوح در قبال فرزند خود این چنین علت عذابشدن او را بیان میکند: «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» (نوح/46) فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایستهاى است]! پس آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!».
کاربرد مصدر به جای اسم فاعل برای معرفی میزان معصیت فرزند حضرت نوح خود دال بر شدت چنین خصوصیت دارد؛ چنانکه اگر شخصی غالباً اهل عدالت باشد، او را عادل میخوانند؛ اما کسی که هیچگاه عمل ظالمانه انجام نمیدهد و ملکه عدالت در او بهنحو تمام و کمال رسوخ میکند، عدل میخوانند؛ گویا عدل با چنین شخصی تعریفپذیر است که نوعی مبالغه در آن یافت میشود تا به شدیدبودن چنین صفتی در شخص تأکید شود.
در روایات نیز همسو با آیات به مخالفت فرزند نوح با دین حضرت نوح تصریح شده و در پاسخ به حضرت نوح در قبال علت غرقشدن فرزندش، مخالفتکردن فرزند با دین الهی بیان شده است[1] (ابنبابویه، 1385، ج. 1/31).
صفات گوناگون و برجستهای برای حضرت نوح در قرآن کریم بیان شده است که با چنین صفاتی نمیتوان در عصمت حضرت نوح ذرهای درنگ کرد.
یکی از خصوصیات حضرت نوح در قرآن کریم عبد شکوربودن ایشان است: «ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً» (اسراء/3) اى فرزندان کسانى که با نوح (بر کشتى) سوار کردیم! او بندۀ شکرگزارى بود (شما هم مانند او باشید، تا نجات یابید! چنانکه در آیه دیگر یکی از تمایزات حضرت نوح با همسر خود، عبد صالح بودن این نبی الهی عنوان شده است که این صفت در مقابل کفر و دخول در آتش جهنم قرار میگیرد: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ» (تحریم/10) خداوند براى کسانى که کافر شدهاند، به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است؛ آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند؛ ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مىشوند!»
عبدبودن خصوصیتی است که تسلیم تامبودن حضرت نوح در قبال خداوند متعال را بهوضوح نشان میدهد؛ علاوه بر اینکه در کنار آن به خصوصیت شکرگزاری فراوان ایشان تصریح شده است. با توجه به آنکه این خصوصیات هنگام سوارشدن بر کشتی و پیش از سؤالکردن حضرت نوح از فرزند خود مطرح شده است، میتوان بدین نکته دست یافت که حضرت نوح در مسیر حرکت به سمت خداوند متعال به دنبال نجات فرزند خود از ضلالت بوده است.
خصوصیت دیگر حضرت نوح، اهل احسان و ایمانبودن ایشان است: «إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ» (صافات/80-81) ما اینگونه نیکوکاران را پاداش مىدهیم! زیرا او از بندگان باایمان ما بود!
یکی دیگر از خصوصیات حضرت نوح که میتواند در باب عصمت حضرت نوح بسیار راهگشا باشد و بسیاری از شبهات را مرتفع کند، خصوصیت کفرستیزی ایشان است. چنانکه در آیات سوره نوح اینچنین بدین خصوصیت تصریح شده است: «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَ لاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لاَ تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلاَّ تَبَاراً» (نوح/26-28). نوح گفت: «پروردگارا! هیچیک از کافران را روى زمین باقى مگذار! زیرا اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىکنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمىآورند! پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و تمام کسانى را که با ایمان وارد خانۀ من شدند و جمیع مردان و زنان باایمان را بیامرز و ظالمان را جز هلاکت میفزا!»
همانطور که بهوضوح مشاهده میشود حضرت نوح به دنبال پاککردن زمین از لوث وجود کفار است و به دنبال آن در دعای خود تنها برای افراد اهل ایمان دعا میکند و دعا برای والدین خود نیز از این نکته خالی نیست؛ زیرا اگر والدین حضرت نوح از کفار بودند، میان گفتار حضرت نوح در این آیات تناقض صورت میپذیرفت.
یکی دیگر از خصوصیات حضرت نوح که پس از صفت کفر ستیز بودن در جهت حل شبهات مربوط به عصمت بسیار مفید است، سعه وجودی و صبر بینظیر حضرت نوح است؛ چنانکه خداوند متعال مدت رسالت حضرت نوح را 950 سال بیان میدارد. چنین مدت زمانی با توجه به آنکه قوم حضرت نوح نیز دارای صفات مذموم و ناپسند فراوانی بودند و نسبتهای ناروای فراوانی به حضرت نوح میدادند، نشان از صبر و شکیبایی فراوان این نبی الهی دارد: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ (عنکبوت/14) و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم؛ و او را در میان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ کرد؛ اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت؛ در حالى که ظالم بودند.
علاوه بر این، اخبار خداوند متعال به حضرت نوح نسبت به ایماننیاوردن قومش حاکی از سعه وجودی و صبر و شکیبایی فراوان این نبی الهی دارد. در قرآن کریم اینچنین به ایماننیاوردن قومش خبر داده شده است: «وَ أُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ» (هود/36) به نوح وحى شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچکس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایى که مىکردند، غمگین مباش! اخبار خداوند متعال بدین صورت بر شکیبایی حضرت نوح دلالت دارد که اگر حضرت نوح امیدی به ایمانآوردن قوم خود نداشتند، دیگر نیازی به اخبار خداوند متعال نبود؛ بلکه پیش از آنکه چنین اخباری صورت پذیرد، حضرت نوح تقاضای عذاب برای قوم خود میکرد؛ بنابراین، نفریننکردن قوم خود پس از 950 سال در عین غمگینبودن نسبت به ایماننیاوردن قوم خود به همراه اخبار الهی حاکی از صبر کمنظیر این نبی الهی دارد؛ چنانکه اولواالعزم بودن این پیامبر الهی خود دلیل دیگری بر صبر و شکیبایی ایشان است.
حال با توجه به شناخت قوم حضرت نوح، فرزند ایشان و خود این نبی الهی میتوان عصمت حضرت نوح را بررسی و آن را براساس ظواهر آیات اثبات کرد.
در باب عصمت حضرت نوح سؤالی که پیش میآید آن است که چگونه با آنکه خداوند متعال به حضرت نوح خبر میدهد که دیگر قوم او به او ایمان نمیآورند؛ به گونهای که ایشان نباید در پیشگاه خداوند متعال صحبتی بکند و به دنبال هدایت آنها باشد[2]؛ اما حضرت نوح نسبت به این مسئله توجهی نمیکند و پس از نجاتیافتن از عذاب الهی نسبت به فرزند خود از خداوند متعال سؤال میکند. در پاسخ به این سؤال علامه طباطبایی نظریهای خاص دارند که ابتدا این نظریه، مطرح و با توجه به مطابقنبودن آن با ظواهر آیات نقد میشود و پس از آن، نظریه مختار در این رابطه مطرح میشود.
علامه طباطبایی در پاسخ به چنین سؤالی که چرا حضرت نوح در خطاب با خداوند متعال، علت غرقشدن فرزند خود را میپرسد، بر این باور است که اصلاً چنین سؤالی صورت نپذیرفته است تا به دنبال آن شبهاتی در باب عصمت حضرت نوح پدید آید. ایشان در این رابطه اینچنین میفرماید: «در اینکه ظاهر گفتار نوح این است که مىخواهد دعا کند که فرزندش از غرق نجات یابد، شکى نیست؛ اما تدبر در آیات این داستان کشف مىکند که حقیقت امر غیر آن چیزى است که از ظاهر کلام استفاده مىشود؛ چون از یک طرف خداوند دستور داد او خودش و اهل بیتش و همه مؤمنین سوار بر کشتى شوند و فرمود: «احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ» و آنان را وعده داد که نجاتشان دهد و از آنان کسانى را که عذابشان حتمى بود، استثناء کرد؛ یکى از آنان همسر اوست و خداى تعالى دربارهاش فرمود: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» و اما فرزندش، معلوم نیست او هم به دعوت پدر کفر ورزیده باشد و اگر خداى متعال رفتار او را با پدرش و اینکه او خود را کنارى کشید، نقل فرموده است، معلوم نیست کنارهگیریش از دین و دعوت پدر بوده، بلکه ممکن است تنها مخالفت امر پدر را کرده و از سوارشدن کنارهگیرى و اعراض کرده است؛ پس احتمال مىرود او نیز اهل نجات باشد، براى اینکه ظاهر آیه این است که او از فرزندان وى است نه از کفار و اگر چنین باشد، وعده الهى به نجات شامل او هم مىشود» (طباطبایی، 1374، ج. 6/379).
ایشان در ادامه، دربارۀ ناآگاهی حضرت نوح از مصادیق ظالمینی که مورد نهی خداوند متعال قرار گرفتهاند، بحث میکند و اینچنین میفرماید: «از طرف دیگر، به نوح وحى فرستاده و حکم حتمى خود را درباره امر مردم به وى اعلام کرده و فرموده است: «وَ أُوحِیَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» حالا آیا مقصود از آنان که ظلم کردند، کسانىاند که به دعوت نوح کفر ورزیدند یا مراد مطلق اقسام ظلم است یا مبهم و مجمل است، معلوم نیست و محتاج به تفسیرى از ناحیه صاحب کلام تبارک و تعالى است و گویا همین احتمالات، نوح(ع) را هم درباره فرزندش به شک و تردید انداخته است» (طباطبایی، 1374، ج. 6/379-380).
علامه طباطبایی علت اتخاذ چنین نظریهای را که خلاف ظواهر آیات است، اینچنین بیان میفرماید: «حضرت نوح چطور با اینکه مىدانسته فرزندش کافر است و با اینکه یکى از پنج پیغمبر اولىالعزم است، از مقام پروردگار خود غفلت بورزد و وحى او را یعنى «وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَم» فراموش کند؟! حاشا بر او که به نجات فرزند خود با اینکه کافر محض است، رضایت دهد؛ با اینکه همو بود که در نفرینى که به قوم خود کرد گفت: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً» و فرضاً اگر نسبت به فرزند خود چنین چیزى را راضى مىبود، نسبت به همسرش نیز راضى مىشد. از جهت همین شک و تردید بود که جرأت نکرد بهطور قطع درباره نجات فرزند درخواست کند؛ بلکه سؤال خود را نظیر کسى که چیزى را به کسى نشان دهد یا آن را اظهار کند و بخواهد مزه دهان طرف را درباره آن بفهمد طرح کرد؛ چون به عواملى که درواقع درباره سرنوشت فرزندش دست به هم داده، وقوف و آگهى ندارد، بهناچار نخست کلام خود را به نداى «رب» افتتاح کرد، چون مفتاح دعاى مربوب محتاج سائل همان اسم «رب» است، آنگاه عرض کرد: «إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ» گویا خواسته است عرض کند: ازطرفى او فرزند من است و این اقتضا دارد که او هم اهل نجات باشد، «وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ» و ازطرفى تو احکم الحاکمینى و در کارهایت خطا نمىکنى و در حکم تو جاى هیچگونه خردهگیرى و اعتراض نیست؛ بنابراین، نمىفهمم سرانجام فرزندم چیست؟» (طباطبایی، 1374، ج. 6/380).
اشکالات گوناگونی بر نظریه علامه طباطبایی وارد است که در ادامه بهتفصیل بررسی میشوند.
اینکه گفته شود حضرت نوح در قبال فرزند خود سؤالی نکردهاند، پذیرفتنی نیست؛ زیرا نهی از چنین سؤالی پس از کلام حضرت نوح از لحاظ بلاغی و متفاهم عرفی خود دال بر این است که چنین سؤالی صورت پذیرفته است.
اگرچه حضرت نوح بهصراحت و به دلالت مطابقی چنین سؤالی را مطرح نکرده است، با چیدن مقدماتی در کنار هم میتوان دلالت التزامی چنین سؤالی را ادراک کرد. گفتار حضرت نوح در مقابل خداوند متعال نسبت به فرزند خود اینچنین بیان شده است: «وَ نَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ» (هود/45) نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعدۀ تو (دربارۀ نجات خاندانم) حق است و تو از همۀ حکمکنندگان برترى!». بیانکردن اینکه 1- فرزندم از اهل من بوده است. 2- وعده خداوند نیز قطعاً محقق میشود. 3- حکم خداوند متعال نیز برتر از هر حاکمی است. خود بهطور ناخودآگاه بدین نتیجه منتهی میشود که غرقشدن فرزند حضرت نوح با این مقدمات ناسازگار است؛ بنابراین، حضرت نوح برای یافتن پاسخ خود این امور را در مقابل خداوند متعال مطرح میکند. شکی نیست حضرت نوح در خطاب خود با خداوند متعال کمال ادب را رعایت کرده است؛ اما این مطلب پذیرفتنی نیست که گفته شود حضرت نوح سؤالی از خداوند متعال نکردند.
خداوند متعال در پاسخ، همانند حضرت نوح که سؤال خود را همراه مقدمات و ادلهای ذکر کرد، دلیل غرقشدن فرزند حضرت نوح را اینچنین بیان میفرماید: «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» (هود/46) فرمود: «اى نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحى است [فرد ناشایستهاى است]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستى، از من مخواه! من به تو اندرز مىدهم تا از جاهلان نباشى!».
خداوند متعال پس از آنکه علت غرقشدن فرزند را بیان میکند، حضرت نوح را از چنین سؤالاتی نهی میکند و نفس این نهی خود دال بر تحقق سؤال است؛ وگرنه اگر حضرت نوح سؤالی در مقابل خداوند متعال مطرح نکرده بود، ضرورتی نداشت این نبی الهی از امری که انجام نداده است، بهصراحت نهی شود.
شاهد دیگر بر اینکه حضرت نوح چنین سؤالی را از خداوند متعال کرده است، آیه بعد آن است که حضرت نوح خطاب به خداوند متعال اینچنین میفرماید: «قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (هود/47) عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه مىبرم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نکنى، از زیانکاران خواهم بود!». پناهبردن حضرت نوح به خداوند متعال به خاطر سؤالکردن از مواردی که نسبت به آن جهل دارد، حاکی از سؤالکردن حضرت نوح دارد؛ زیرا زمانی انسان به خداوند متعال پناه میبرد که امری خطیر صورت پذیرفته باشد؛ بنابراین، حضرت نوح به خاطر سؤالی که میکند، به خداوند متعال پناه میبرد تا از عواقب چنین سؤالی در امان بماند؛ در حالی که اگر حضرت نوح چنین سؤالی را از خداوند متعال نکرده بود، چرا پس از گفتار خداوند متعال به او پناه ببرد. چه مناسبتی میان سؤالنکردن حضرت نوح و پناهبردن به خداوند متعال وجود دارد.
شاهد سوم بر سؤالکردن حضرت نوح، طلب مغفرت و رحمت از خداوند متعال است که حاکی از رخداد عظیمی پیش از آن بوده و آن نیز امری جز سؤالکردن از درگاه خداوند متعال نسبت به فرزند خود نبوده است؛ چنانکه در قضیه حضرت آدم پس از آنکه گرفتار اکل از شجره ممنوعه شد، چنین دعایی صورت پذیرفت و حضرت آدم از خداوند متعال طلب مغفرت و رحمت کرد[3].
پاسخی که میتوان به این مدعا ارائه کرد این است که تنها راه اثبات عصمت حضرت نوح تأویلکردن برخی تعابیر آیات نیست؛ بلکه میتوان براساس ظواهر آیات مدعایی را مطرح کرد که علاوه بر تطابق با شأن نبوت حضرت نوح با درخواست عذاب کفار توسط ایشان نیز تناقض نداشته باشد. در بخش نظریه مختار این مدعا بهتفصیل بیان میشود.
نظریه مختار در جهت اثبات علمی حضرت نوح به دنبال بهره حداکثری بردن از ظواهر آیات در این رابطه است. بر این اساس، چند مقدمه برای تبیین نظریه مختار، بیان و پس از آن، نظریه مختار مطرح میشود.
چند مقدمه باید برای تبیین نظریه مختار در رابطه با حالات حضرت نوح، قوم و فرزند در نظر گرفته شود.
با توجه به مقدمات مطرحشده در رابطه با حضرت نوح، فرزند و قوم او، حال نظریه مختار تبیین میشود.
خداوند متعال پیش از سؤال حضرت نوح، ایشان را از صحبتکردن در رابطه با افراد ظالم و میانجیگری برای آنها برحذر داشته بود؛ اما پس از چنین نهیی با علم به کافربودن فرزند چنین درخواستی را مطرح کرد که چرا فرزند او نجات نیافت؛ در حالی که خداوند متعال وعده داده بود که اهلش نجات مییابند. پاسخ به این سؤال ازسویی نیازمندِ دانستن دایره و وسعت علم حضرت نوح است و از سمت دیگر، نیازمند توجه به شاکله حضرت نوح است که دارای شکیبایی بینظیری بوده است. در رابطه با علم حضرت نوح، با توجه به آیات مطرحشده پیش از این داستان در رابطه با حضرت نوح، این نکته به دست میآید که حضرت نوح علم به همهچیز نداشتهاند؛ چنانکه در یکی از این آیات این چنین آمده است: «وَ لاَ أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَ لاَ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لاَ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنْفُسِهِمْ» (هود/31) من هرگز به شما نمىگویم خزائن الهى نزد من است! و غیب هم نمىدانم! و نمىگویم من فرشتهام! و (نیز) نمىگویم کسانى که در نظر شما خوار مىآیند، خداوند خیرى به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است!
علاوه بر این، پس از درخواست نجات فرزند خود، خداوند متعال او را نصیحت میکند تا از گروه جاهلان قرار نگیرد و درمقابل این نبی الهی اینچنین به جهل خود اقرار میکند و عواقب چنین جهلی را ناپسند میدارد: «قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ (هود/47) عرض کرد: پروردگارا! من به تو پناه مىبرم که از تو چیزى بخواهم که از آن آگاهى ندارم! و اگر مرا نبخشى و بر من رحم نکنى، از زیانکاران خواهم بود!
آنچه متعلق جهل حضرت نوح بوده، کافرنبودن فرزند او نبوده است؛ زیرا ظواهر بهروشنی دال بر کفر او داشته و پاسخی که فرزند در مقابل پدر خود ارائه کرده، بهوضوح دال بر کفرش است؛ بلکه متعلق جهل حضرت نوح نجاتنیافتن فرزند او است. چنانکه با توجه به وعده الهی، مبنی بر نجات اهلش از عذاب، اینگونه تصور میکرده است که فرزند او نیز از اهل او محسوب میشود و همانند همسر او از اهل عذاب نخواهد بود. در چنین وضعیتی این سؤال مطرح میشود که چگونه از سمتی حضرت نوح دعا میکند هیچگونه کافری روی زمین باقی نماند و از سمت دیگر، به دنبال نجات فرزند کافر خود است، آیا این امر به تناقض نمیانجامد. پاسخ به این سؤال منفی است؛ زیرا اگر حضرت نوح به دنبال نجات فرزند خود ولو در حالت کفر بود، چنین تناقضی صورت میپذیرفت؛ اما اگر به خصوصیت کفرستیزی حضرت نوح توجه شود و از سمتی بردباری شگفتآور حضرت نوح لحاظ شود، میتوان بدین نتیجه دست یافت که حضرت نوح ازطریق هدایت به آیین خود که آیینی توحیدی بوده، در پی نجات فرزند خود بوده است؛ یعنی حضرت نوح با دعوت خود از فرزند هنگام نزول عذاب، ابتدا به دنبال خارجکردن او از کفر بود تا پس از آن اسباب نجات او فراهم شود.
چنین تبیینی از عملکرد حضرت نوح نهتنها با ظواهر آیات ناسازگار نیست، خللی در شأن نبوت حضرت نوح نیز پدید نمیآورد؛ زیرا حضرت نوح با توجه به سعهوجودی خود در پی نجات کفار بودهاند و زمانی که خداوند متعال خبر از ایمان نیاوردن آنها میدهد[5]، نسبت به نجات فرزند خود از ذیل کفار ناامید نمیشود؛ زیرا در چنین اخباری وعده به نجاتیافتن اهلش داده شده بود. این وعده این تصور نادرست را برای حضرت نوح پدید آورده بود که فرزند او از کفر خارج میشود و اهل نجات خواهد بود؛ بنابراین، براساس غیرت و رسالت الهی - نه لحاظکردن روابط نسبی - و دارابودن عزمی استوار، به دنبال نجات فرزند خود از عذاب بوده است. چنین تصور نادرستی از آنجا که موجب ضلالت حضرت نوح نشده و ذرهای ایشان را از طی مسیر توحید باز نداشته است، با عصمت حضرت نوح ناسازگار نیست؛ زیرا حتی اندکی از شأن نبوت و رسالت حضرت نوح نکاسته است؛ بلکه دقیقاً براساس رسالت خود در پی نجات فرزند از عذاب الهی بوده است.
با توجه به خصوصیاتی که برای قوم حضرت نوح در قرآن کریم نام برده شده و به دنبال آن، معیت فرزند حضرت نوح با چنین قومی از لسان حضرت نوح بیان شده است و علاوه بر این، پاسخی که فرزند به حضرت نوح بیان میکند، این نتیجه به دست میآید که حضرت نوح از کفر فرزند آگاه بوده است؛ اما به سبب بردباری و سعهوجودی بالا و وعده خداوند نسبت به نجات اهلش از عذاب، این تصور نادرست برای حضرت نوح پدید آمد که فرزند او از نجاتیافتگان خواهد بود؛ در حالی که چنین تصوری درست نبوده است.
این تصور نادرست هیچ خدشهای در عصمت حضرت نوح وارد نمیآورد؛ زیرا این تصور موجب نشد حضرت نوح از مسیر عبودیت و توحید خارج شود؛ بلکه براساس غیرت الهی و سعهوجودی به دنبال نجات فرزند بوده است؛ بدین صورت که ابتدا مسلمان شود و بعد از آن از عذاب الهی نجات یابد؛ وگرنه شأن این نبی اولواالعزم برتر از این است که تنها روابط نسبی را بدون لحاظ ایمان و کفر مدنظر قرار دهد و جان فرزند کافر خود را بر سایر افراد ترجیح دهد. علاوه بر این، اگر چنین نگاهی در حضرت نوح وجود داشت، هیچگاه بهطور عام از خداوند متعال طلب نابودی تمام کفار را نمیکرد؛ زیرا چنین دعایی خود دال بر آن است که حضرت نوح هیچ نوع تعلقی نسبت به افراد کفار ندارد و تنها به سبب شکیبایی بینظیر و اولوالعزم بودن است که چنین درخواستی را از خداوند متعال میکند؛ چنانکه نظیر چنین درخواستهایی از حضرت ابراهیم نسبت به عموی خود[6] و از پیامبر اکرم(ص) نسبت به برخی از کفار[7] مشاهده میشود. چنین درخواستهایی تنها به سبب عزم استوار و سعهوجودی این انبیای اوالوا العزم است که به دنبال جذب حداکثری افراد در مسیر توحید بودهاند.
[1] . «حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ قَالَ أَبِی ع قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِنَوْحٍ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ لِأَنَّهُ کَانَ مُخَالِفاً لَهُ وَ جَعَلَ مَنِ اتَّبَعَهُ مِنْ أَهْلِهِ قَالَ وَ سَأَلَنِی کَیْفَ تَقْرَءُونَ هَذِهِ الْآیَةَ فِی ابْنِ نُوحٍ فَقُلْتُ تَقْرَؤُهَا النَّاسُ عَلَى وَجْهَیْنِ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ وَ إِنَّهُ عَمِلَ غَیْرَ صَالِحٍ فَقَالَ کَذَبُوا هُوَ ابْنُهُ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَفَاهُ عَنْهُ حِینَ خَالَفَهُ فِی دِینِهِ».
[2] . « وَ أُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا وَ لاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ» به نوح وحى شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچکس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایى که مىکردند، غمگین مباش! و (اکنون) در حضور ما و طبق وحى ما کشتى بساز! و دربارۀ آنها که ستم کردند شفاعت مکن که (همۀ) آنها غرقشدنى هستند!» (هود/36-37).
[3] . «قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (اعراف/23) گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود!».
[4] . « چنانکه در روایتی از امام باقر(ع) اینچنین آمده است: «حدثنی رسول الله(ص) أن جبرئیل(ع) حدثه أن یونس بن متى ع بعثه الله إلى قومه - و هو ابن ثلاثین سنة و کان رجلا یعتریه الحدة و کان قلیل الصبر على قومه و المداراة لهم، عاجزا عما حمل من ثقل حمل - أوقار النبوة و أعلامها - و أنه تفسخ تحتها - کما یتفسخ الجذع تحت حمله» (عیاشی، 1380ق، ج. 2/129؛ فیض کاشانی، 1415ق، ج. 2/421).
[5] . «وَ أُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ» (هود/36) به نوح وحى شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچکس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایى که مىکردند، غمگین مباش!
[6] . «قَالَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً (مریم/47) (ابراهیم) گفت: «سلام بر تو! من بهزودى از پروردگارم برایت تقاضاى عفو مىکنم؛ زیرا او همواره نسبت به من مهربان بوده است!
[7] . «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (توبه/80) چه براى آنها استغفار کنى و چه نکنى، (حتّى) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار کنى، هرگز خدا آنها را نمىآمرزد! زیرا خدا و پیامبرش را انکار کردند و خداوند جمعیّت فاسقان را هدایت نمىکند!