نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه تاریخ، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Abstract
Myth or creation story is a symbolic narration in a culture and among people, which narrates about the beginning of this world and emergence of people. Some features of these creation myths are the same, there exist effective characters and a general plan in all of them. The creation and the functions of such features have made significant forever changes in the world. Therefore, the attitude towards creation in the primitive civilizations and the way human assumed to whom his creation belonged were highly important. In addition, why questions about the creation and other such issues which have been answered among the primitive civilizations are significant too. Considering the believes about the creation among the primitive Mesopotamian (Sumer and Babylon) and Iranian (Mazdean, Manicheism, and Zurvani), it can be concluded that each of the ancient civilizations and religions considered a philosophy for the way human being was created and its goals. Additionally, it is worth mentioning that these believes stemmed from their environments, life-styles, and experiences. For instance, in the Mazdean, this world was assumed to have a life-time and each of the concrete created ones (such as, the sky, earth, water, etc.) were supposed to be created in different stages of time. In the same religion, some event related to the world and creation (its process and philosophy) belonged to devil forces and its interferences, and human being accompanied with the concrete ones were assumed to be created by the goodness forces (Ahouramazda) in order to comfort and repel evil. Thus, breeding and living a merry life in this world were of the most important goals of creation. However, in the Manichaeism, since being close to the Mesopotamian believes which were full of ravages, there existed an inappropriate attitude towards the world and its creation. Following such believes, in Manichaeism, the creation of human being was assumed as the result of an devilish conspiracy which intended to captivate fairness in contrast to the Mazdean’s. The Mazdean considered human body as being made of soil or plants that led breeding and living as absurd concepts. This assumption was almost similar to the Mesopotamian people’s believes and religions because, in some Mesopotamian narrations, human being was the result of wars among Gods and emerged out of Devil Gods’ blood to serve them and let Gods free from sufferings of labor.
According to the presented reasons and in response to the major question of why these differences in those myths and religions exist, it is required to mention that such views towards the processes and goals of human creation are considerable from different aspects. Firstly, the attitudes of different nations depending on their places and periods which they lived at, governments and conquering powers, and life-styles and economic conditions shape differently. Investigating Iranian ancient history, we can find that Iranians had a consistent government over its one thousand two hundred years history (from the Median to the emergence of Islam), and they experienced only four Iranian governmental series and one short-period Aniranian one. As a consequence, the people of Iran have lived peaceful lives without incursions. Clearly, the Mazdean who occupied most of the Iran’s population then, assumed the world and life as favorable. They viewed that they and the concrete world were created for God’s desire in order to have a convenient life. In contrast, nations like the Mesopotamian the was placed in-between the incursions of different governments and powers, lived a very suffering life. Then, they related their own affliction to the primitive origin and assumed their goal of creation as being forced labors for Gods. Likewise, there exist some similarities about the creation philosophy among the ancient nations and religions. Some of these similarities were caused by the common experiences and similar environments and life-styles of these people, and some other similarities were the consequences of adapted believes. One of the similarities between the myths of Mazdean and Manichaeism (Babylonian) was that the concrete creation was the result of the body of Gods (Kingo) or Human Gods (Keyumars) and their combination with soil resulted in creation. In the Babylonian myths, Gods’ blood integrated with soil that led to creation of human male and female, and in the Mazdean myth, a part of Keyumars (his sperm) was integrated with the soil and resulted in the first human couple on the world. We can consider similarities and differences of creations in Mazdean, Manichaeism, and Mesopotamian from another perspective. Therefore, in all these three religions, myths of this created world and concrete creation were based on the bodies of the characters beyond human being, the only difference was, in the Mazdean myths, this character was anti devil (Keyumars) and belonged to Gods in the Gods’ side. However, in the Manichaeism and Mesopotamian (Bablyonian) myths, the creation stemmed from the body of devilish Gods, or processed in the hands of demons out of their own skin and flesh.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
اسطوره یا داستان آفرینش، روایتی نمادین در فرهنگ و در میان مردم است که دربارۀ آغاز جهان و چگونگی پیدایش مردم سخن میگوید. برخی ویژگیها در میان اسطورههای آفرینش مشترکاند. در همگی این داستانها طرح کلی و شخصیتهای تأثیرگذار وجود دارند که نحوة پیدایش و عملکرد آنها سبب تحولاتی عمده و ماندگار در جهان میشود. اسطوره، تجسم توضیحات قدیم بشر دربارة جهانی است که در آن میزیسته است. بهطورکلی در اساطیر سعی بر آن است تا به پرسشهای عمیقی پاسخ داده شود که جامعة کهن با آنها دست به گریبان است. باورهایی بر اساس این تفکرات شکل میگیرد و با اندکی تساهل «خمیرمایۀ دین» پدید میآید. با این اوصاف، نکتۀ بااهمیت و درخور توجه این است که در بین تمدنهای نخستین چگونه به مسئلة آفرینش نگریسته میشد و انسان پیدایش خود را چگونه و توسط چه کس یا کسانی میپنداشت و مهمتر آنکه چرا باید برخی پاسخهای مشابه به مسئلة آفرینش و به طور کلی، دیگر مسائل در بین تمدنهای نخستین داده شد. آیا باید همچون پیروان نظریۀ نشر و پراکندگی، خاستگاه همة اساطیر را از یک سرچشمه و یک سرزمین دانست که اساطیر از آنجا به نقاط دیگر نشر یافتهاند (اسماعیل پور، 1377: 55). بر این اساس، قصد ما پاسخ بدین مسئلة دشوار نیست؛ بلکه بیشتر قصد بر آن است که دریابیم بهطور ویژه نخستین تمدنها و ادیان میانرودانی (سومر و بابل) و ایرانی (مزدیسنی، مانوی و زروانی) که برخی پیدایش و نشر اساطیر خاستگاهی را بدان متعلق و مربوط میدانند، دربارة آفرینش جهان مادی و انسانها چگونه میاندیشیدند و مردمان این سرزمینها چه فلسفهای بر پیدایش و خلق خویش و دیگر موجودات قائل بودند و سرانجام چه اشتراکات و تمایزاتی بین این اساطیر یافت میشود و چرا تفاوتهای بارز و نگرشهای متفاوت و گاه متضادی دربارة چگونگی و فلسفة خلقت انسان در این ادیان که همجوار یکدیگر میزیستند، وجود دارد. اهمیت این بررسیها در آن است که افزون بر گسترش قلمرو معرفتی بشر درخصوص تفکرات پیشینیان و دغدغهها و آمال ایشان و بهطورکلی، اسطورهشناسی آفرینش، مطالعات تطبیقی و مقارنهای بهویژه در حوزۀ ادیان و اساطیر را موجب میشود. علوم انسانی کمال و استحکام خویش را پیدا میکند و بهطور خاص با بررسی اختلاف و تشابه باورهای هریک از ادیان، ادله و مبانی هریک از پدیدههای مدنظر، تجزیه و تحلیل و مبانی تفکری ملل مختلف براساس شیوة معیشت مشخص میشوند.
مطالعات و تحقیقاتی صورتگرفته دربارة اساطیر و ادیان کهن از دیرباز، مستقلاً و یا بهگونهای ترکیبی دربارة اساطیر و ادیان برخی ملل با عناوینی چون اساطیر ایران، اساطیر بینالنهرین، تاریخ ادیان آسیایی سخن به میان آمده است؛ افزون بر این در برخی پژوهشها مسئلة آفرینشِ مادی مطرح و بررسی شده است؛ مانند کتابهایی چون: اسطورۀ آفرینش در آیینمانی اثر ابوالقاسم اسماعیلپور، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان اثر آرتور کریستن سن، آفرینش در ادیان نوشتة مهشید میرفخرایی و آفرینش و مرگ به قلم مهدی رضایی؛ همچنین مقالاتی که گاه بهگونهای کلی دربارۀ یک یا دو اسطوره و گاه چند اسطوره با تمام ویژگیها و درونمایة آن بحث و بررسی میکنند؛ اما مسئلهای که در این پژوهشها خلاء علمی است، بررسی تطبیقی بحث آفرینش انسان (بهطور منحصر و مجزا) و چرایی و چگونگی این آفرینش در اساطیر ایران و میانرودان بهعنوان دو تمدن بسیار کهن و مطرح است. درواقع در پژوهشهای موجود یا به یک اسطوره و دین بهطور کامل و با تمام رخدادها و مباحث موجود در اساطیر پرداخته شده است؛ اما مسئلة آفرینش انسان، چرایی و چگونگی آن بهگونهای تطبیقی مطرح نشده است و یا مسئلة آفرینش در کنار دیگر مباحث (چون مرگ) و در مقیاسی بسیار وسیع (از خاور دور تا بومیان آمریکا) مطالعه شده که مؤلف به اجبار تنها لیستی از باورهای اساطیر ملل کهن را بدون وارسی و بررسی تفاوتها و تشابهات و فلسفة موجود از موضوع آفرینش انسان در بین اساطیر مختلف ارائه کرده است.
1- آفرینش انسان در ادیان و اساطیر ایرانی
1-1- چگونگی و هدف از آفرینش انسان در دین مزدیسنی
در اساطیر مزدیسنی، عمر جهان دوازده هزار سال است که به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم میشود و در سه هزارة سوم که دوران آمیختگی خیر و شر (گمیزشن= Gumeziṡn) است (زنر، 1389: 417-438 . راشد محصل و تهامی، 1387: 32)، آفرینشِ مینوی شکل مادی گرفت و به ترتیب آسمان، زمین، آب ، گیاه، حیوان (گاو ایوک داد) و سپس نخستین انسان (گیه مرتن/گیومرث) پیدا آمدند (کرتیس، 1389: 18-67). در بندهشن آمده است: «ششم مردم را آفرید که کیومرث است، به هفتاد روز که از روز رام ماه دی، تا روز انغزان، ماه سپندارمد است» (بندهشن فرنبغ دادگی، 1385: 41). در داستان اسطورهای آفرینش انسان به روایات ایرانی باستان، هدف از خلقت انسان «کمک به آفریدگار در مبارزه با اهریمن» و «جانشینی خدا در زمین» بیان شده است. این آفرینش پس از گذراندن دورههای زمانی مشخص تکامل مییابد (سیدی، علیپور، 134:1389). با توجه به اینکه آفرینش مادی و بهویژه کیومرث (انسان) از زمانی آغاز میشود که برخوردی بین اهورامزدا و اهریمن پدید میآید و دشمنی آنها آشکار میشود میتوان آفرینش را بدین منظور (یاری به خداوند در جدال با اهریمنان) قلمداد کرد.دین روی در بندهش چنین عنوان میشود که «...ششم مرد پرهیزگار را آفرید برای از میان بردن و از کار افکندن اهریمن و همة دیوان»1.(بندهش فرنبغ دادگی، 1390: 39؛ BundahiŠn,2005;p.27) درواقع، خداوند درصدد نمودارساختن قدرت خویش است و با آفرینش مادی و بهویژه خلقت انسان، قدرت خویش را آشکار میسازد2. اهورامزدا سرور دانا و خیر مطلق و مخالف همۀ بدیها و رنجهاست. در مقابل او، انگره مینیو (اهریمن) قرار دارد که روح شر است و همواره سعی میکند در دنیای مادی و حقیقت، خلل ایجاد کند. زندگی در این جهان بازتابی از مبارزه کیهانی اهورا مزدا و انگره مینیو است (کرتیس، 1389: 9). بنابراین سبب آفرینش مادی و ازجمله انسان در اساطیر ایرانی «مشارکت در نبرد کیهانی» است. دیگر آفریدهها همچون گیاهان و حیوانات (گاو ایوک داد) نیز همچون انسان در کنار دیگر آفریدهها جزئی ناگزیر و بایسته از هستی هستند (یشتها، 1377، فقره 28). در روایات ایرانی همچنین گویا خلق آدمی برای جانشینی خداوند و مبارزه با نیروها و عوامل اهریمنی در زمین خاکی نیز مدنظر بوده است؛ بهگونهایکه در بندهشن میخوانیم: «[کیومرث] برای یاری و کمک آفریدگار آفریده شد و بدین ترتیب اورمزد او را به شکل انسان آفرید» (کریستن سن، 1363: 29-28).
1-1-1- جنس و چگونگی نخستین انسان مزدیسنی
در روایات دینی و غیردینی ایرانی دربارة سرشت آدمی آمده است: «...[کیومرث] را گِل شاه خوانند؛ زیرا از گل آفریده شده است» (بلعمی، بیتا: 112-113). در نامة دینکرد نیز آمده است: کیومرث «نخستین گل شاه بود» (بهار، 1362: 151). در شاهنامه نیز به کیومرث (نخستین انسان) یکبار اشاره شده و جنس آن را از خاک دانسته است (فردوسی، 1386:1453).
«چو از خاک مر جانور بنده کرد نخستین کیومرث را زنده کرد»
بنابراین، تمامی روایات ایرانی اذعان دارند نخستین انسان (کیومرث) تنی خاکی داشته و از خاک پدید آمده است و زمین را باید مادر نخستین انسان پنداشت که آدمی را از دل (زهدان) خویش بیرون داده است: «او مردم از آن گل که کیومرث را از آن ساخت به شو سر گونهای اندر سپندارمد هِشت و کیومرث از سپندارمد بیافرید و زاد» (عفیفی، 1348: 17-62-63)؛ اما این نخستین انسان اسطورهای برساخته از گِل، ویژگیهای دیگری نیز دارد. او چهرهای بلندبالا و جذاب «به روشنی خورشید» است که از زمین آفریده میشود (کریستن سن، 1363: 127). «بالایش به اندازة چهار نای است و پهنایش به اندازة بالایش» (بندهش فرنبغ دادگی، 1390، 41؛ آموزگار،1389: 45). بدینسان کیومرث در اساطیر پهلوی، موجودی گرد است که درازای و پهنایش مساوی است و اصلاً شکل انسان ندارد و گویی همانند دیگر مخلوقات همچون امشاسپندان مفهومی انتزاعی و مجرد بوده که بعدها شکل فیزیکی و مادی گرفته است و در این شکل مادی نیز مفهوم شخصیتیافتۀ کاملی نیست؛ بلکه در روایات زرتشتی به اشکال مختلفی وصف شده است. این روایات بیش از هر چیز ما را به این هدایت میکند که کیومرث را قبل از اینکه انسان معمولی بدانیم، نمونۀ انتزاعی و مجرد و یک پیشالگو برای انسان به حساب آوریم (رضایی، 1383: 138-137). بر این مبنا کیومرث در این توصیف شکل یک نطفة انسانی را دارد و درحقیقت نماد یک نطفة انسان است (بهار، 1376: 375). در «روایت پهلوی» نیز آمده است «مردم از آن گلیاند که کیومرث را از آن آفرید و به شکل نطفه در سپندارمذ (زمین) قرار داد و کیومرث را از سپندارمذ بیافرید» (روایت پهلوی، 1367: 55؛ راشد محصل، 1387: 46؛ میرفخرایی، 1366: 67). باری، باید کیومرث را نمونۀ نخستین و ابتدایی از آدمی بدانیم که پس از او خلقت انسان کامل میشود و انسان گِلی نخستین آغازی از این نقطۀ تکامل است. به هر حال، این انسان نخستین که همسر و همزادی همنوع را دارا نیست تا بتواند توالد و تناسل کند، مقدر است به طریقی دیگر مسبب پیدایش نسل آدمی باشد.
1-1-2- مرحله دوم در آفرینش آدمی (زوج نخستین) در اساطیر مزدیسنی
در اسطورة مزدیسنی پس از آفرینش مادی اهریمن و دیگر دیوان (کماریکان) به گیتی و آفرینش اهورایی هجوم میبرند (BundahiŠn,2005;14؛ بندهش فرنبغ دادگی، 1390:64؛ بهار، 1352: 4) و در این تازش کیومرث کشته میشود و از تن او بخشهای گوناگون جهان درست میشود. بنا به روایت بندهشن (BundahiŠn,2005;p.181؛ بهار، 1362: 137)، از نطفه او یا از زهری که از نطفه او حاصل میشود (بنابر روایت زادسپرم) پس از چهل سال شاخهای ریواس میروید. این دو همسان و همپالانند. تنشان در کمدگاه چنان به هم پیوند خورده است که تشخیص نر و مادهبودن هرکدام امکانپذیر نیست «سپس هر دو از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند و آن فره به مینویی در ایشان شد که روان است» 181-182) BundahiŠn, 2005;p..) آنگاه اورمزد اندیشههای اورمزدی را به آنان تلقین میکند. بدین عبارات «شما تخمة آدمیان هستید؛ شما نیای جهان هستید؛ من شما را بهترین کاملاندیشی بخشیدهام. نیک بیندیشید، گفتار نیک بگویید و کردار نیک ورزید و دیوان را مستایید» (آموزگار، 1389: 49. BundahiŠn , 2005; p.183). این دو را باید نخستین انسانهای واقعی از دیدگاه اساطیر مزدیسنی به حساب آورد و گویا در این داستان قرار بود کیومرث قربانی میشود تا از نطفة او بدینگونه نسل انسان تداوم یابد.
در آفرینش مزدیسنی شکلگیری جسم و روان آدمی به دو گونه دیده میشود: نخست، آفریدن جهان (تمام موجودات) بهصورت مینوی و پیش از هر جسمی را شاهد هستیم. همانطور که در بخش مربوط به اسطوره مشی و مشیانه آمده است، جسم برای روح آفریده شده است، نه روح برای جسم. دوم در آمدن روان به کالبد گیاهی مشیه و مشیانه MaŠe/MaŠiane)) است که پس از آن بهصورت انسانی درآمدند. «و میان آنها روان به مینوی داخل شد و از گیاه پیکری به مردم پیکری تغییر یافتند» (راشد محصل، تهامی، 1387: 130).
باری بدانگونه که از مباحث فوق (آفرینش در دین مزدیسنی) برمیآید، درواقع چند دیدگاه دربارة چگونگی آفرینشِ انسان و جنس آدمی وجود داشته است که دربارة تقدم یکی بر دیگری نمیتوان به قطعیت سخن گفت. در یکی از این نگرشها خداوند (اهورامزدا)، آدمی، ششمین مخلوق خداوندی را در کنار دیگر آفریدهها پدیدار میکند که مانند خورشید سپید و درخشان است و گویی از نور برآمده است؛ بنابراین سرشتی آتشین دارد. در این راستا بنابر روایت پهلوی، «آفریدگان به مینوی از اخگری آتش آفریده شدهاند که در روشنایی بیکرانه جهان نیکی بود» )بندهشن فرنبغ دادگی،1390: 37). در برخی روایات نیز آدمی و گوسپندان را از تخمة آتش عنوان میکنند BundahiŠn,2005;p.27)). و اینکه «این نخستین انسان یا پیش نمونه را اورمزد از روشنی بیپایان ساخت» (بندهشن فرنبغ دادگی، 1390: 36)؛ اما روایتی دیگر انسان را آب سرشتی میداند. در بندهش آمده است: «در دین گوید که تن مردمان به سان گیتی است؛ زیرا گیتی از آب سرشکی ساخته شده است. چنین گوید که این آفرینش، نخست، همه آب سرشکی بود، مردمان نیز از آب سرشکی هستند» (BundahiŠn,2005;p.329).
همچنین با وجود اینکه آمده است؛ «مردم از آن گلاند که کیومرث را از آن کرد» (روایت پهلوی،1367:55)؛ اما دیدگاه دیگر، منشأ آدمی (زوج نخستین) را چیزی غیر از خاک معرفی و تصور میکند. این دو موجود دوپا (مشی ومشیانه) که والدین انسانها به شمار میروند و در حقیقت انسانها از آنها و درنتیجة آمیزش و زندگی آنها پدید میآیند، سرشتی گیاهی داشتهاند و از نباتات به عمل آمدهاند. از گیاهی (ریواس) که «همچون ماه سفید و روشن است» (آموزگار، 1389: 45)؛ اما در آخرین مرحله و پس از پیدایش انسان نخستین و زوج آدمی، منشأ پیدایش انسان مربوط به توالد و تناسل از آمیزش یک جفت انسان (زن و مرد) به نام مشی و مشیانه است که همزاد و همزمان به وجود آمدهاند و هیچکدام بر دیگری فضل جنسیتی و از نظر پیدایش، تقدم زمانی ندارند و گسترش نسل بشر بدینگونه و از ایشان است.
1-2- آفرینش در اساطیر مانوی
مطابق آیین مانی، در آغاز، گوهر خوبی «پدربزرگی» که در شاپورگان، زروان نامیده شده است، در سرزمینی روشن بود. در این سرزمین، ایزدان دیگر میزیستند. در سرزمین تاریکی، گوهر بدی می زیست که در آنجا در برابر با هماهنگی و نظم قلمرو روشنی، آشفتگی (chaos) و بینظمی حکمفرما بود. در نتیجة برخورد و جدالی که بین نیروهای خیر (روشنی) و شر (تاریکی) در گرفت، پدربزرگی برای مقابله به آفرینش (فراخواندن) دست زد؛ اما در جدال پیشامده، نیروهای اهریمنی نیروهای روشنی را بلعیدهاند و در دام انداختهاند. گفته میشود احتمالاً پدر روشنی درصدد بود با پیشکش خود و فرزندانش همچون طعمه یا سمی توان نیروهای تاریکی را فرو کشد (شروو، 1382: 56-55). همانگونه که از اسطورة مانوی بر میآید، در متون مانوی واژهای بهکاررفته برای «آفریدن»، واژهای (xwndg /WXT) به معنی خواندن و فراخواندن است، به جای «دادن/آفریدن» در متون پهلوی (میرشکرایی، حسنزاده، 1382: 31 Sundermann,2002. )؛ زیرا آفرینش و زادن، باری منفی دارد. در مرحلهای دیگر، ایزدان برای رهایی روشنی از بند تاریکی میکوشند و با اقدامی سبب برافتادن دیوها، از جایگاه خویش به زمین میشوند که در خود نور را زندانی دارند و آرخونها که میهراسند همهچیز را از دست بدهند، بر آن میشوند جوهرة باقیمانده را در یک «کس» یا یک «قهرمان» نگاه بدارند (پلاسید، 1390: 66). بدینسان دو دیو (آرخون) اشقلون نرینه و عزرائیل (=نمرائیل) مادینه، نخست همة فرزندان، دیوان (آرخون ها) را میبلعند تا به اندازة ممکن روشنیها را در خود گرد آورند. سپس با هم نزدیکی میکنند و دو انسان نخستین را پدید میآورند. بدینسان بنیان نژاد انسان مرهون یک رشته کنشهای جنسی و حتی آدمخواری است (بهار، 1387: 89؛ باقری، 1385: 101؛ Stroumsa,1984;p. 157-158 ). این دو انسان در متون مانوی ایرانی گهمرد (نرینه) و مردیانه (مادینه) یا مهلی و مهلیانه هستند. در این بین، گهمرد گرایشهای نورانی داشت و مردیانه اسیر شهوات. گهمرد از آمیزش با مردیانه پرهیز کرد تا اینکه درنهایت اغوا شد و از آمیزش آن دو شیث به وجود آمد و شیث پارههای نور را در روح خود و آفرینش اهریمنی تاریک را در جسم خود داشت؛ بنابراین در جهان باقی ماند و تولید نسل کرد (ویدن گرن، 1377: 435؛ بهار،1387: 89؛ باقری،1385: 101-100).
1-2-1- هدف خلقت در اساطیر مانوی
با توجه به متن فوق (اسطورة مانوی)، آفرینش (در کل و نیز بهویژه آفرینش مادی)؛ نتیجة تلاشها و ستیزهای قدرتهای اهریمنی برای پاسداری از جوهرة روشنی است که از انسانِ نخستین به یغما برده بودند و به گونهای برای حفظ نور در دنیای تاریکی و در بند داشتن آن است see: Ort;1968:p.202-203))؛ بنابراین پیدایش انسان طرحی شیطانی و زندگی دنیوی او و بهویژه ادامۀ زندگی او یاری به نیروهای تاریکی است. پس بنیان آفرینش مادی از نیروها و کارگزاران پلیدی است؛ اما در دستگاه آفرینش ایرانی، چنین چیزی برعکس است (پلاسید،1390: 67-66).
با توجه به گفتار فوق، اگر بخواهیم نگرشی تطبیقی به اساطیر مزدیسنی و مانوی بیفکنیم درمییابیم در دین مزدیسنی، زوج نخستین (مشی و مشیانه) در ابتدا به دلیل گناهی که انجام دادند و اهریمن را دارای آفرینش مادی قلمداد کردند، میل برای آمیزش و زاد و ولد در آنها برداشته میشود؛ اما پس از توبه، با یکدیگر وصلت میکنند و دارای فرزندانی میشوند (BundahiŠn, 2005; p. 189-190؛ زنر، 1389: 446؛ آموزگار، 1389: 50)؛ درحالیکه در ادیان گنوسیسمی و ازجمله مانوی، گناه نخستین انسان فریفتهشدن توسط دیوان و درنتیجه، وصلتکردن و آمیزش و فرزندآوری است. همچنین در دین مانوی به زن که زایش از او شکل میگیرد، نسبت به مرد با نگرشی منفی نگریسته میشود؛ زیرا زن با زایش زندانیشدن روح روشنی را بیمه میکند (Jackson,1965;181-18 ؛ Ort,1968:p.200-201)؛ اما در دین مزدیسنی، زن به سبب زایش، گرامی و مرد هیچ برتری نسبت به او ندارد؛ درحالیکه این شرارت زن در آیین زروانی نیز وجود دارد و در آن، زن «مرد رستگار را به آمیزش با خود مجبور میکند» ( زنر، 1389: 391-390).
2- روایت آفرینش انسان در میانرودان
2-1- در اسطورة سومری
افسانۀ آفرینش سومری از سه قسمت تشکیل شده است: نخست آفرینش جهان، سپس تنظیم و ترتیب آن و در آخر، پیدایش انسان. پیش از آفرینش انسان، تنها خدایان در پهنۀ زمین و یا بنابر باور سومریان در شهر «نیپور» زندگی میکردند که «ارض مقدس» و اقامتگاه خدایان بود. (مجیدزاده، 1379: 241؛ هوک، 1381: 122-121). در این اسطوره چنین آمده است: مادر انکی، «دریای اولیه»، «مادری که همة خدایان را به دنیا آورد»، «اشک خدایان» را برای انکی میبرد و به او چنین میگوید: «ای فرزندم، از رختخواب خویش برخیز... خدمتگزاران خدایان را بسرشت، باشد که آنها جفت خویش را تولید کنند» (مجیدزاده، 1379: 257)3. انکی، خدای فرزانگی، که خدایان دیگر به هنگام نیاز به او مراجعه میکنند، در خواب است؛ اما «نام مو/ Nammu»و «نین ماه/ Ninmah»زن خدای زایش، به کمک خدایانی دیگر خاک «بر بالای مغاک» را ممزوج میکنند و انسان را در آن به وجود میآورند. لوح مذکور شکسته است و متن آن، مشکل و مبهم است؛ اما جزئیات عجیبی در آن به چشم میخورد. انکی مجلس ضیافتی برای خدایان برپا میکند تا آفرینش انسان را جشن بگیرند. انکی و نین مخ/نین ماه، شراب زیادی مینوشند و مست میشوند. نین ماه، مقداری گِل که «بر بالای مغاک» است، برمیدارد و شش نوع انسان متفاوت میآفریند. ماهیت این شش نوع انسان مبهم است؛ بهجز دو گونۀ آخر که یکی زن نازا است و دیگری خواجه. انکی مقدر میکند سرنوشت خواجه در خدمت شاه باشد. در ادامة اسطوره، انکی اقدام دیگری در آفرینش انجام میدهد. انکی انسانی میآفریند که جسم و ذهنی ناتوان دارد؛ آنگاه از نین ماه میخواهد تا برای بهبود وضع این مخلوق بینوا کاری صورت دهد؛ اما از عهده نین ماه کاری برنمیآید و انکی را به دلیل آفریدن چنین مخلوقی نفرین میگوید (مجیدزاده، 1379: 247-257؛ هوک، 1381: 31). برخی معتقدند علت این نفرین نین ماه این است که او هشت نوع گیاه در باغ خدایان کاشته است که انکی تمامی آنها را میخورد و نین ماه او را نفرین میکند و بر اثر این نفرین، هشت عضو از اعضای انکی - که یکی از آنها دندة اوست - بیمار میشود و «لله ای» با نام «نین تی» (به معنی زن دنده و بانوی زندگی) انکی را درمان میکند. این روایت، یادآور آفرینش حوا از دندۀ آدم است که آفرینش او سبب تسکین آدم میشود (گری، 1378: 194؛ مجیدزاده، 1379: 247).
2-2- روایت آفرینش انسان در بابل
در ابتدا دربارة ویژگی اساطیر بابلی باید تأکید کرد: بابلیان ایزدان سومر را از آنِ خویش کردند؛ بنابراین در اسطوره آفرینش بابلی نیز، آب منشأ آفرینش است که حتی آسمان و زمین و همۀ خدایان از آن به وجود میآیند و بعداً با همین آبهای ساکن (تیامت) بخشهای مختلف جهان شکل میگیرد. اساطیر بابلی دربارۀ آفرینش انسان تنوع زیادی دارند. برخی از آنها، انسان را حاصل آمیزش مردوک و ایزد بانو آرورو (Aruru) میدانند که ایزد بانو آرورو «با او، نطفة انسانیت را پدید آورد» و به مردوک یاری رساند (ژیران، لاکئه، دلاپورت، 1382: 62). برخی انسان را آفریدهشده به دست مردوک (خدای بزرگ آسمان) و از خون او میدانند و اساطیر دیگر، خالق انسان را ایزد بانو «مامی» میدانند که انسان را از گل رس و آمیختن با خون ایزدی میآفریند که «ائا» کشته است (ژیران، لاکئه، دلاپورت، 1382: 82). روایتی دیگر، انسان را آفریدهشده از ترکیب خون دو خدای لامگا میداند که برای خلقت او قربانی شده بودند (اباذری، بهجو، 1372: 305).
اما آنچه در اندیشة بابلی دربارۀ آفرینش بسیار مشهور است روایتی است که در «هفت لوحه آفرینش» نگاشته شده است. در این روایت، انسان را ساختهشده به دست خدای بزرگ، مردک عنوان شده که در میان روایت عروج مردوک به مقام اول در جمع خدایان رخ میدهد (نک: رضابیگی، 1390: 159). این اسطوره چنین است که خدایان سالمند، به سرکردگی «تیامت» به دلیل جنایتی که ازسوی فرزندانشان (ایزدان) رخ داده است، درصدد کشتار آنها برمیآیند و ایزدان (فرزندان) برای مقابله، مردوک را بهعنوان رهبر معرفی میکنند؛ به عبارتی، مردوک پیشنهاد کرد قهرمان باشد؛ به شرطی که در بین خدایان به عالیترین جایگاه ترفیع بیاید. آنگاه او بر این دشمنان غلبه کرد و کار خلقت را به انجام رسانید (جلالی، 1390: 77)؛ اما اصل داستان آفرینش بدینسان آغاز میشود که مردوک پس از کشتن تیامات (خدا/غول یزرگ)، پیکر او را دونیم کرد. از یک پیکرش آسمان را برافراشت و از نیمة دیگر، زمین را بنا کرد (ژیران، لاکئه، دلاپورت، 1382: 62). در برخی روایات حتی از آب دهان تیامت ابرهای سبکبار، باد و باران آفریده میشوند. از زهر او، ماه و با چشمان او دجله و فرات پدید میآیند (مککال، 1373: 80). بنابراین اندام مادر نخستین (تیامات) پهنة زمین شد و اینک به خدمتکارانی نیاز بود تا در روی آن برای معیشت خدایان کار کنند. بدینسان تصمیم گرفته میشود از خون کینگو (خدایی که به دشمنی با مردوک و پدرش «اآ» برخاسته و در جبهۀ تیامات قرار گرفته بود) آدمی پدید آید. پس «اِآ» (انکی) رگهای او را قطع میکند و با آمیختن خون کینگو و تنِ تیامات (که اینک تبدیل به خاک (زمین) شده بود) موجودی دو پا (آدم) ساخته شد (هوک، 1381: 49-48؛ بهار، 1376: 34)؛ اما در روایتی دیگر، الهة «نین هورساگ» است که از خون کینگو با خاک تپة آغازین، انسان را خلق میکند. در برخی از روایات بابلی آمده است نام نخستین انسان لولو بود که به دست مردوک خلق شد (وبر، 1376: 56-54؛ رضایی، 1383: 157). روایتی مهمتر، این انسان را «اَدپا/ اَدَپَ» عنوان میکند (ژیران، لاکئه، دلاپورت، 1382: 96؛ مجیدزاده، 1379: 357).
به هر حال باوجود تفاوت اساطیر بابلی دربارة چگونگی آفرینش انسان، آدمی درنتیجۀ آمیختگی دو پیکر خدای و یا از سرشتن خاک با خون کینگو، فرمانده سپاه تیامت پیدا میشود؛ بنابراین «خون، عنصر حیات و جانِ زندگی است و به این دلیل مردوک، انسان را از خون خدایی قربانیشده، هستی میبخشد» و اشاره عهد عتیق در سفر تثینه (23:12) که میگوید: «اما هوشیار باش که خون را نخوری؛ زیرا خون جان است و جان را با گوشت نخوری...» تأکیدی بر این است (گری، 1378: 51). بدینسان در اسطوره بابلی، انسان از خون پردردسرترین خدا آفریده شد که برای همین منظور کشته شده بود؛ اما بنا بر منظومۀ سومری که از لحاظ زمانی بالغ بر یک هزار سال مقدم بر هر دو نسخۀ عبری و بابلی است، انسان، همانگونه که در تورات آمده است، از گِل آفریده شد (مجیدزاده، 1379: 13-12).
2-3- هدف از آفرینش انسان در سومر و بابل
اساطیر بینالنهرین عمدتاً به دو گروه سومری و بابلی تقسیم میشوند. هر دو دربارۀ خلقت انسان آشفتگیهایی دارند که از ترجمههای گوناگونی ناشی است و از الواح یافتشده صورت گرفته است. محور اسطورۀ سومری پیش از آنکه چگونگی خلقت انسان باشد، علت آفرینش او را شرح میدهد. در این اسطوره، انسان «برای آنکه ایزدان در جهانی سرشار از شادخواری بزیند» (ژیران، لاکئه، دلاپورت، 1382: 62)، برای خدمت به خدایان خلق میشود تا زمین را بکارد و خدایان را از زحمت کارکردن برای معاش راحت کند (هوک، 1381: 30)؛ زیرا «خدایان همۀ کارهای سخت را انجام میدهند؛ کانالها را میکَنند و تمیز میکنند؛ درحالیکه این کار را دوست ندارند» (مجیدزاده، 1379: 257).
اساطیر آفرینش سومری باوجود تفاوت بسیار با حماسه آفرینش بابلی (Babylonian Epic of Creation) در هر دو شکل آن اسطورهها، هدف از آفرینش انسان یکی است. در این دو اسطوره، انسان برای رفع نیاز ایزدان و خدمت به آنها خلق شد (مجیدزاده، 1379: 257؛ هوک، 1381: 30). بدینسان انسان در همۀ اسطورههای بابلی صرفاً ابزاری برای خدمت به آفریدگاران است. مهمتر اینکه این مخلوق میباید نیروهای خاصی داشته باشد. او از خون خدایانِ مقتولی پدیده آمده بود که آنها را خدایان صنعتگر معرفی کردهاند و اآ خدایان دیگری را همچون اساتید مهارتهای ویژه به این آفرینش افزود. در آن هنگام شهری وجود نداشت؛ اما با آفرینش انسان و فزونی نسل او شهرها به وجود آمدند (مجیدزاده، 1379: 13).
3- تطبیق آفرینش انسان در اساطیر مزدیسنی، مانوی و میانرودان
3-1- وضعیت کیهان پیش از آفرینش انسان
در اسطورههای آفرینش میانرودانی، به مفهوم آفرینش از هیچ (Ex nihilo) برنمیخوریم. در همۀ موارد، آفرینش به نظم درآوردن آن حالت از «آشفتگی» (کائوس)4 است که از آغاز وجود داشته است (هوک، 1381: 24-23). درواقع، آفرینش موجودات از کائوس یعنی بینظمی ازلی، بیشترین حجم اساطیر ملل را در بر میگیرد. در این نوع آفرینش، همۀ موجودات در آغاز از بینظمی و آشفتگی سر بر میآورند و از خویشتن و یا از بینظمی اولیه، این جهان را شکل میدهند؛ اما در این بین، تفاوتی بین آفرینش مزدیسنی و دیگر اساطیر خلقت وجود دارد و آن اینکه در آفرینش مزدیسنی، ابتدا تأکید میشود «یزدان ز ناچیز، چیز آفرید» (فردوسی، 1386: 28) و اینکه در آغاز همه چیز «به سامان» بود و نظم داشت تا اینکه با تازش اهریمن، بینظمی همه چیز را فراگرفت (زنر، 1389: 415). درواقع، اهورامزدا هنگامی که آفرینش مادی را فراهم میآورد، جهان هنوز در اغتشاش فرو نرفته است و شش آفرینش مادی (آسمان، آب و...) در کمال مطلوب به سر میبرند؛ اما با هجوم اهریمن کائوس پراکنده میشود و آفرینش مادی اهورامزدا را آشفته میکند. البته نباید فراموش کرد اهورامزدا با دنیای تاریکی درگیر شده بود؛ بنابراین اغتشاش یا آشوبی را پیشبینی میکرد و بدین دلیل به آفرینش مادی دست زد تا پاسدار نظم باشد. پس سه دوران در دین زردشتی (جدایی خیر و شر - دوران گمیزشن و درنهایت جدایی نهایی خیر و شر و دوران فرشکرد) با اساطیر آفرینش بینالنهرین متفاوت است؛ زیرا در میانرودان در آغاز اغتشاش وجود دارد و همچنین آفرینش از هیچ مطرح نیست؛ بلکه آفرینش به سامان کردن آشفتگی است و خدایان مجبور به کار کردن و کندن کانال و غیره برای ایجاد آسایش و برون رفت از بینظمی هستند؛ اما در ایران چنین نبود. در آیین مانی نیز در آغاز سرزمین روشنی بود. در این سرزمین، روشنی ایزدی (با نام پدر روشنان) و در سرزمین تاریکی، گوهر بدی میزیست که در آنجا، در برابر هماهنگی و نظم قلمرو روشنی، آشفتگی وجود داشت (شروو، 1382: 56-55). دوست روشنان برای از میان بردن تاریکی ایزدانی دیگر را فراخواند تا به قلمرو تاریکی یورش برند و آشفتگی را از میان بردارند که البته چنین نشد و قسمتی از روشنی در دل تاریکی محبوس شد و آشفتگی (=آمیختکی خیر و شر) تداوم یافت؛ بنابراین در اساطیر مانوی نیز آفرینش و تکاپو، با یک تفاوت عمده، برای رفع آشفتگی صورت میگیرد و آن اینکه در این مورد خبر از آفرینش مادی نیست؛ بلکه خلق تیتانها و ایزدانی همکار هستند.
3-2- چگونگی خلقت انسان و نگرشهای متفاوت نسبت به آفرینش آدمی
به روایت بابلی، هرچند خدایی چون مردوک، آفرینش را خلق کرد؛ اما به یاری و از تن دیگر خدایان پدید آمد. در اساطیر ایرانی نیز انسان و برخی موجودات پس از مرگ کیومرث و از نطفۀ او تولد یافتند و از باقی جسم او نیز انواع فلزات (هشت نوع فلز) پدید آمدند (گزیدههای زادسپرم، 1366: 16؛ بندهش فرنبغ دادگی، 1390: 181)؛ ازاینرو، کیومرث همچون «انسان - خدایی» تصور میشود که برای خلقت و آفرینش از پیکر او یاری گرفته شده است. دراینباره کریستن سن، کیومرث را صورت زرتشتیشدة فکری میداند که در جهان باستان رواج داشته و بر طبق آن، جهان و موجودات آن از اندامهای غولی پیدا شده که به دست خدا کشته شده است. این باور را در میان بابلیان، ملل اسکاندیناوی، هندیان و ژاپنیها مییابیم و اثراتی از آن در اسطوره کیومرث دیده میشوند. همچنین بیرونآمدن هشت نوع کانی از اندامهای گوناگون کیومرث و روییدن نخستین زوج بشر از نطفۀ او بازتابی از گشتن غول نخستین است (کریستن سن، 1363: 17-16)؛ با این تفاوت که در اسطورة بابلی، جهان مادی و انسان با کشتهشدن غول نخستین توسط مردوک (خدای پیروزمند) و از تن و خون وی پدید میآید؛ اما در اساطیر مزدیسنی این اهریمن (و تازش او) است که با کشتن کیومرث سبب این رخدادها و خلقت در گیتی شده است، نه خدایی چون مردوک و یا اهورامزدا؛ بنابراین اسطوره مزدیسنانی بسیار نیکاندیشتر به آفرینش مینگرد و نگرش مطلوبی به خلقت دارد. به گمان کریستن سن (1363: 17-2) وقتی این اسطوره به نظام دینی جدید یعنی مهرپرستی منتقل میشود، این بار خلقت با کمک گاو و از پیکر او پدید میآید؛ با این تفاوت که در این اسطوره نیز همچون اساطیر میانرودانی، خدای بزرگ (مهر) با کشتن موجودی دیگر به امر خلقت مبادرت میورزد. این وامگیری دینی و فرهنگی در دین مانوی که درونمایهای گنوستیکی و میانرودانی دارد نیز انجام میگیرد؛ اما این بار شبیهتر به اسطورة بابلی و با فاصلهای بیشتر از اسطوره مزدیسنانی و مهری است. در اسطورة مانوی نیز خدایی (البته نه خدای بزرگ) با نام «مهرایزد» به سرزمین دیوان، به جهان تاریکی میتازد. دیوانی بسیار را از پای درمیاندازد؛ از پیکر این کشتگان، هشت زمین را و از پوست آنان، ده آسمان را و از استخوانهایشان کوهها را میسازند (کزازی، 1388: 28؛Boyce,1975,p.61)؛ اما این بار در آفرینش انسان، دستِ خدایان در میان نیست؛ بلکه در گیتی و کیهان که به دست خدایان پدید آمده است، دیوان و هیولاها انسان را میآفرینند.
با وجود تفاوتهای موجود در دین مزدیسنی و دیگر ادیان و اساطیر دربارة آفرینش و با تمام مثبتاندیشی در آفرینش مزدایی و نگرش مطلوبی در اساطیر مزدیسنان نسبت به آفرینش مادی، نکتهای که نباید آن را نادیده انگاشت ارتباطی است که اهریمن و اهریمنان با آفرینش مادی دارند. درواقع، همچون اساطیر میانرودانی و مانوی، که خدایان شرور به نوعی در آفرینش دخالت دارند، در اساطیر مزدایی نیز اندیشة آفرینش و خلقت مادی هنگامی در ذهن اهورامزدا نقش میبندد که با موجودی چون اهریمن مواجه میشود؛ به گونهای که اگر اهریمنی وجود نداشت، اندیشة خلقت و به تبع آن، آفرینشی نیز محقق نمیشد؛ بنابراین آفرینش به هنگامی پدید میآید که دوران آمیختگی خیر و شر تحقق مییابد. در آیین زروانی نیز در «مناظره آذر هرمزد و آناهید با موبد موبدان» عنوان میشود که بدون به وجود آمدن اهریمن، آرزوی زروان، با همۀ دعاها و قربانیها برای داشتن هرمزد، به ثمر نمیرسید و بدانگونه که در «الملل و نحل» آمده است: «اما خیر و شر، صلاح و فساد و پاکی و پلیدی از امتزاج «نور و ظلمت» حاصل شد، اگر این دو امتزاج نمییافتند، عالم موجود نمیشد»(شهرستانی، 1362: 395).
از دیگر تشابهات بین اساطیر مزدیسنی و میانرودانی (بابلی)، یکی اینکه آفرینش مادی از تن خدایان (کینگو) یا انسان خدایان (کیومرث) و ازطریق آمیزش آنها با خاک حاصل میشود. در این بین در اساطیر بابلی خون خدایان با زمین که آن نیز از تن خدایی پدید آمده است، آمیخته میشود و زن و مرد پدید میآیند و در اسطوره مزدیسنی بخشی از وجود کیومرث (نطفهاش) با زمین که امشاسپند سپندارمذ است، آمیخته میشود و از این آمیزش نخستین زوج انسانی پا به گیتی میگذارند. البته دراینباره اسطوره ایرانی با اسطوره سومری بیشتر مطابق است؛ زیرا اشک خدایان (آب) با خاک، آمیخته و انسان زاده میشود. در نگرشی دیگر، تشابهات و تفاوتهایی در آفرینش مزدیسنان، مانوی و میانرودانی مشاهده میشوند. بدینگونه که در سه اساطیر، جهان خلقت و آفرینش مادی برساخته از جسم موجودات مافوق بشری است؛ با این تفاوت که در اساطیر مزدیسنی این موجود (کیومرث) اهورایی و ضداهریمنی است و در جبهة ایزدان قرار دارد و همچنین تنها به آفرینش انسان و برخی موجودات و کانیها مربوط میشود و کیهان آفریدة مستقیم اهورامزداست. در مهرپرستی نیز که بخش مهمی از آفرینش از جسم گاو و با قربانیکردن آن پدید میآید، این موجود از تبار دیوان قلمداد نمیشود؛ اما در اساطیر مانوی و میانرودان (بابلی) آفرینش مادی (گیتی و موجودات، بهویژه انسان) از جسم خدایان شرور (کینگو و تیامات) و یا ساختة دست دیوان و اهریمنان است و از پوست و گوشت دیوها ساخته شدهاند. البته در بین اساطیر مانوی و میانرودانی نیز این تفاوت وجود دارد که در اساطیر میانرودان نگرشی چندان منفی به آفرینش مادی و گیتی وجود ندارد؛ درحالیکه در اسطورة مانوی به خلقت انسان و آفرینش کاملاً اهریمنی نگریسته میشود.
3-3- فلسفة نگرشهای مختلف به خمیر مایة وجود آدمی
یکی از بخشهای مهم و جالبِ داستان آفرینش، بحث از جنس و سرشت نخستین انسان است. در همة اساطیر جهان، انسان به طریقی هستی مییابد. در این بین، اندیشة آفرینش انسان از خاک و قائلشدن گل و خاک برای جسم آدمی طبیعیترین توجیه برای خلقت آدمی است. این دیدگاه معلول نخستین تصورات بشر از طبیعت است. مقابل دیدگان انسان همه چیز از خاک پدید میآیند و رشد میکنند و درنهایت در خاک ناپیدا میشوند. درواقع پیشینیان، آسمان را چون موجودی نرینه و زمین (خاک) را موجودی مادینه تصور میکردند که درنتیجۀ آمیزش این دو (که بهصورت ریزش باران و نزولات جوی از سوی آسمان و به خود پذیرفتن تخم نباتات از سوی زمین مشاهده میشد) موجودات و ازجمله انسان، پیدا میآمدند. نمونة این تلفیق و آمیختگی را در اساطیری ایرانی و میانرودانی (سومری و بابلی) یافت میشود. به گونهای که در اساطیر سومری جزئی از وجود ایزدان که «اشک» آنهاست (مجیدزاده، 1379: 257) با خاکی که «بر بالای مغاک» است، ممزوج و انسان آفریده میشود (هوک، 1381:31). در اساطیر بابلی، انسان درنتیجة آمیختن خون خدا (کینگو) بهعنوان نیرویی آسمانی و خاک (نمایندة زمین) متولد میشود و در اندیشۀ مزدیسنانی (کتاب سوم دینکرت) نیز «نطفة اهورامزدا» با زمین (سپندارمد) آمیخته و کیومرث (نخستین بشر) پیدا میشود و همچنین در مرحلة بعدی نیز این «نطفة کیومرث» است که درنتیجة پالودگی و فرورفتن در زمین، پیدایش نخستین زوج بشری را سبب میشود (یارشاطر، 1373: 527).
بنابراین چنین تفسیر میشود که انسان از زمین - که همانند زنی تصور شده است - زاییده میشود. الگوی این اساطیر از تولید مثل و زایش جانوران است. در ایران و اساطیر مزدایی، زمین همچون زنی تصور میشود که با اهورامزدا پیوند مییابد (یارشاطر، 1373: 527) و سپس چون مادری انسانِ نخستین (کیومرث) را میزاید. همچنین در مرحلهای دیگر، این نطفة کیومرث (عصارة وجودِ کیومرث) پس از مرگ او با زمین (خاک)، آمیخته و از آن زوج نخستین پیدا میشود. «... طلا نطفة گی مرتن بود5 که در زمین به ودیعت گذاشته شد... این نطفه پس از چهل سال، نخستین زوج بشر (مشی و مشیانه) را به شکل گیاه ریواس پدید آورد» (کریستن سن، 1363: 151).
باری همانگونه که انسان از خاک پدید میآمد و متولد میشد، پس از مرگ نیز در شکم خاک پنهان میشد و احتمالاً بدین دلیل بود که در گذشته (عصر آهن) جسد آدمی را همچون نطفهای در شکم مادر بهصورت چمباتمهزده و به حالت جنینی در دل خاک (قبر) قرار میدادند و در برخی نقاط مردگان را در حفرهای خمرهای شکل قرار میدادند که نمادی از زهدان مادر بود. این نوع تدفین گویای فلسفۀ مرگ و زندگی است، تولدی نو؛ بدین معنی که همین جسم با این اعتقاد زندگی جدید را شروع کرده است و حیات دوباره در جهان دیگر خواهد داشت.6
اندیشة دیگری که مسبب خطور این اندیشه (پیدایش آدمی از خاک) در اذهان شد، اختراع هنر سفالگری بود. به عبارتی، چرخهای سفالگری، الگویی برای آفرینش از خاک است؛ یعنی انسان با مشاهده کار سفالگری و ساختن اشیاء و ظروف و شاید تندیسهایی از خاک، به این درک رسید که انسان نیز میتواند نظیر این سفالینهها از جنس خاک باشد7. در اساطیر ایرانی کیومرث هم لقب گلشاه - که در هزوارش آرامی، طینا آمده است - دارد. اهالی میانردوان نیز معتقد بودند خدایان بدن انسان را از گل آفریدهاند و بعد از خروج روح از آن، باید آن را در خاک نهاد تا دوباره تبدیل به خاک شود و روح است که از قبر به جهان زیرین راه مییابد (Bottero,2001,p.106).
البته نباید فراموش کرد خاک و زمین به تنهایی تنها ابزار و وسیلة ساخت آدمی نیستند؛ بلکه در اندیشة مزدیسنی و میانرودانی در کنار خاک از ابزار مهم دیگری یاد میشود که حتی به سبب معنویبودن، مهمترین جزء وجود آدمی است. این ابزار در سومر «اشک ایزدان» و در بابل «خون خدایان» است که با خاک آمیخته میشود؛ اما در شرق این منطقه و در اساطیر مزدایی و مانوی این ابزار مهم، نور و روشنی است که با خاک آمیخته و سبب پدیدآمدن آدمی میشود. بر اساس این، قسمت مهمی از وجود آدمی از نور است؛ همانگونه که در اساطیر مانوی نیز جزء اصلی و مهم انسان نور است که دیوان خلق میکنند و با ماده آمیخته میشود. درواقع در باور مانویان، انسان که با توطئۀ دیوان و برای زندانیکردن نور پدید آمده است، باید بکوشد تا روزی جسم خود را (که مادی و یقیناً خاکی است) به خاک و نور وجودی خویش را به خدای روشنی بسپرد.
دومین تصور مشهور برای چگونگی آفرینش آدمی در اذهان مردم کهن که در اساطیر بازتاب یافته است، تصور آفرینش انسان از «گیاهان» است. این اندیشه را در بین اساطیر مزدیسنی بهوضوح – بهعنوان دومین مرحله از آفرینش انسان - به هنگام تولد زوج نخستین (مشی و مشیانه) مشاهده میشود؛ اما از این نوع آفرینش در اساطیر میانرودان خبر و گزارشی نیست؛ بلکه همگونانگاری آدمی با گیاه و قراردادن پیشفرض گیاهی برای پیدایش انسان، بنمایهای آشنا نزد اقوام هند و اروپایی، بهویژه در اساطیر یونانی و ژرمنی بوده است (Manhardt, 1875,p. 7-8). پدیدآمدن انسان از گیاهان با مشاهدة طبیعت و چرخة زایش و مرگ در طی تغییر فصول شکل گرفت. دانهای که در خاک کاشته میشود، پس از مدتی شروع به رشد و نمو میکند و ساقه و برگ میدهد و بارور میشود و دیگر باره از دانه است که آفرینشی دیگر آغاز میشود. این روند رشد و پیدایش، زمینهساز پدیدآمدن اساطیری اینچنین برای منشأ موجودات و آدمی است. ابوریحان بیرونی به نقل از جیهانی از درختی نام میبرد که در کنار شنهای ساحل دریای هند میروید و برگ آن به هم میپیچد و میافتد و بهصورت ماده زنبوری درمیآید و میپرد. بیرونی در تأیید اینگونه پیدایش مخلوقات مینویسد: «ما حیواناتی دیدیم که از نبات متولد شدند؛ سپس توالد کردند و نوع آنها باقی ماند» (بیرونی، 1389: 353). 8
پیدایش و آفرینش کیهان و موجودات بهویژه انسان بهعنوان ادامۀ «نسل خدایان» نیز از مباحث مطرح در برخی تمدنها و اسطورههاست. در اینگونه آفرینش با ازدواج دو خدا یا دو غول خدای نخستین موجودات دیده به جهان میگشایند. این روایت و نوع از آفرینش را در ایران و سنت مزدیسنی بدینگونه مشاهده میکنیم که سپندارمذ، از گروه امشاسپندان، بهصورت ماده و ایزدبانوی زمین نمودار میشود و درنتیجة پیوند با اهورامزدا (خدای بزرگ) نخستین انسان (کیومرث) را از خویش ساطع میکند که موجودی خاکی است؛ بنابراین بهگونهای کیومرث نتیجة پیوند اهورامزدا (خدای آسمان) با الهة زمین است (یارشاطر، 1373: 527). در آیین مانوی این نوع از حیات و پیدایش نمود بیشتر و آشکارتری دارد؛ بدینسان که پیدایش جهان مادی و انسانها در اثر پیوند و آمیزش دو غول نخستین پدید میآیند (ویدن گرن، 1377: 434). در اساطیر سومری که کاتبان مصری از آن یاد کردهاند، آداپا نخستین انسان سومری، آفریدة ائا و اریدو خوانده میشود؛ با این عنوان که: «پدر [ائا] فرزانگی خود بدو داده بود تا گشایندة رازها بر زمین باشد... [آداپا] فرزانة اریدو بود، آفریدة ائا تا الگوی انسانها باشد (گری، 1378: 62).
3-4- فلسفه و هدف از آفرینش انسان در ادیان ایرانی و میانرودانی (چرایی وجود تفاوت در نگرشها و باورها)
تفاوتی عمده و اساسی بین جهانبینی آفرینش در اساطیر میانرودانی و مانوی با جهانبینی موجود در اساطیر ایرانی (مزدیسنی) وجود دارد و آن اینکه در اسطوره میانرودانی، انسان آفریده میشود تا برای خدایان بیگاری کند و قرار نیست آدمی برای کسب آسایش و آرامش خویش بکوشد و خدایان نیز او را در این امر یاری نمیرسانند. طبق «هفت لوحة آفرینش» خدایان به دنبال مکانی آرام برای زیستن هستند تا بدون سختی برای ایشان فراهم آمده باشد؛ بنابراین: «مردوک نخستین زن و مرد را پدید آورد... سالهای بیشماری گذشت. مردمان زمین کشتکاری آموختند ... مردابها را خشکاندند و شهرهای بارودار ساختند... و در اتاقهای آن خدایان آسایش و خرسندی یافتند... و مردمان زمین در محرابهای آن خوردنی و آشامیدنی مینهادند. روزانه خدای خدایان «مردوخ» را ستایش میکردند.»10 البته در اسطورة سومری با لوحی که کاتبان مصری نقل کرده بودند انسان (آداپا) چون خلق میشود: «پدر [ائا] فرزانگی خود بدو میدهد تا گشایندة رازها بر زمین باشد... و تا اینکه الگوی انسانها باشد» (گری، 1378: 62). در این روایت، آدمی گویا وظیفة دیگری نیز دارد و به دلیل دیگری غیر از بیگاری برای خدایان ساخته میشود. هرچند این خویشکاری (وظیفة) آدمی در راستای خدمت به خدایان تعبیر و تفسیر میشود.
در باور مانویان، برداشتی از آیین گنوسیسم و نیز تلفیقی از چهارکیش زرتشتی، زروانی و عیسوی و میترایی است. در این باور، بدن انسان، خالقی ایزدی ندارد؛ بلکه ساختة دست دیوان (ضد خدایان) است که برای زندانیکردن پارههای نور متعلق به دنیای ایزدان، ساخته شده است (گری، 1378: 51). پس انسانها برای رهایی روح از بند ماده باید بکوشند و ریاضت پیشه کنند و از خوشی و آرامش و حتی ازدواج و تولیدمثل بیبهرهاند که ابتداییترین نوع آرامش در زندگی و ابتداییترین معنای حیات است؛ اما در دین مزدیسنی هرچند اهریمن، بهطور کاملاً غیرمستقیم، در پدیدآمدن انسان و آفرینش مادی دخالت دارد و از اهداف آفرینشِ انسان، برای مقابله با نیروهای اهریمنی است، خداوند و دیگر ایزدان همواره انسان را در زندگیکردن و بهبودبخشی به زندگی خویش یاری میرسانند و پاسدار زندگی مادی هستند. «... و چنین گوید از آن زمان که آفرینش را پدید آوردم نه من که هرمزدم برای نگاهبانی آفریدگان خویش به آسودگی نشستهام و نه او که اهریمن است، برای بدکردن بر آفرینش» (BundahiŠn,2005;p.317).
با توجه به مباحث فوق و در پاسخ به سؤال اصلی که چرا این تفاوتها در اساطیر و ادیان فوق مطرح میشود، باید متذکر شد این نوع نگرشها نسبت به چگونگی خلقت انسان و چرایی و اهداف این آفرینش از چند جنبه بررسی میشود. نخست اینکه ملل و اقوام مختلف، بستگی به زمان و مکان زندگی خویش، نظامها و قدرتهای حاکم و همچنین با توجه به اقتصاد و معیشت خویش، اندیشهها و نگرشهای متفاوت و گوناگونی مییابند. در این بین، با بررسی تاریخ ایران باستان متوجه میشویم ایرانیان در طول تاریخ هزار و دویست سالة خویش (از روی کار آمدن مادها تا برآمدن اسلام) حکومت با ثباتی داشتهاند و تنها چهار سلسله ایرانی و یک حکومت کوتاه مدت انیرانی را تجربه کردهاند؛ بنابراین مردم این سرزمین تا حدودی در آرامش و آسوده از تاخت و تازها زیستهاند و تنها گاه و بیگاه با دشمنان شرقی (تورانیان) درگیر بودند که به مرزهای آنان چشم داشتند. بر اساس این، پیروان دین مزدیسنی که بیشتر جمعیت ایرانی را در بر میگرفت، جهان و زندگی را شاد و مطلوب میپنداشتند و چگونگی پیدایش خویش و جهان مادی را به دیدة مطلوب مینگریستند و آن را خواست خدای یا خدایان برای زندگی در رفاه خطاب میکردند؛ البته با توجه به همان دشمنان که قلمرو و آسایش آنان را تهدید میکردند، بخشی از هدف خلقت خویش را برای جدال با غم و ناخوشی پنداشتند و درمقابل آن، ملل و اقوامی چون اهالی میانرودان که در چهارراه تاریخی و محل برخورد دولتها و تمدنها و تهاجمهای اقوام مختلف بودند، درسختی میزیستند و با مشقت دمخور بودند و به تبعِ آن، این نارضایتی و آشفتگی زیستی خود را به مبدأ نخستین مربوط ساختند و هدف از خلقت خویش را بیگاری برای خدایان پنداشتند؛ زیرا این اقوام، افزون بر درگیریهای بین خویش (سومر و اکد) در زیر چنگال تهاجمات قوم شمالی (آشور) و تاختوتازهای همسایة جنوب شرقی (ایلام) هماره دسترنج خویش را به باد میدادند و یا به دلیل طغیانهای گاه و بیگاهِ دو رود دجله و فرات، حتی از ارتزاق روزانة خود محروم میماندند و برای کسب روزی، پیوسته درصدد خشککردن باتلاقها و کشیدن کانال و... بودند.
البته با توجه به فرضیة فوق، مبنی بر تأثیر معیشت و موقعیت زیستی بر نوع نگرش به آفرینش و هدف از خلقت و بهطورکلی جهانبینی مذهبی مردمان روزگارِ کهن، چگونه میتوان به دو باور دینی و نحلة فکری (مانوی و زروانی) نگریست که در کنار مزدیسنان و در فلات ایران میزیستند و فرضیة فوق را دربارة آنها نیز مطرح کرد. در پاسخ گفتنی است این دو باور نیز براساس نوع زندگی و مناطق زیستِ پیروان خویش، برداشت و نگرشی نسبت به خلقت جهان و خویش یافته بودند؛ بهگونهایکه زروانیان با توجه به اینکه بیشتر در ماد زیستهاند و حتی به عقیدة برخی این اندیشه متعلق به مغانِ پیش از زرتشت بود، با تأثیر از اندیشههای دینی همسایگان غربی یعنی اهالی میانرودانی (گنوسیسم، ماندایی و عقاید عرفانی) برداشتی عرفانی و دنیاستیزانه از تعریف زندگانی داشتهاند؛ ازاینرو، خلقت خویش را نتیجة شک و تردید خدای بزرگ (زروان) میخواندند که البته در امور جهان نیز دخالت نمیکند. با توجه به اینکه اولین بار نام زروان در سنگنوشتههایی در بینالنهرین در بخش نوزی (در عراق؛ کرکوک فعلی. سده 12 قم) به دست آمده است (بهار، 1362: 122) نیز میتوان به حضور زروانیان در این خطه و تأثیر از عقاید و باورهای موجود در این منطقه تأکید داشت. همچنین این درحالیست که اگر به باور برخی پژوهشگران برای زروان (با خصوصیاتی که در نوشتههای فارسی میانه به او نسبت داده شده است) خاستگاهی غیرایرانی (و متعلق به آسیای غربی) قائل شویم (بهار، 1362: 123) بحث تأثیر تاریخ و نوع زیست این باورمندان بر نوع نگرش آنها به آفرینش و زندگی آدمی و دوری آنها از محیطزیست و جهانبینی ایرانیان (مزدیسنان) بهتر توجیه میشود. آورندة دین مانوی نیز به سبب اینکه شاهزادهای بود که با آمدن ساسانیان مقام و مرتبة اجدادی خود را از دست داده و همچنین پدرش او را در کودکی به میان مردمانی در میانرودان (مغتسله و گنوسیسم) برده و دنیا را سراسر پلیدی دیده بود و زندان روح میپنداشتند و همیشه در حال تطهیر خویش از پلیدی مادی و گناه بودند، باوری را ترویج میکنند که در آن، انسان درنتیجة جنگ و جدال نور و تیرگی و کامیابی تاریکی پدید آمده است و درنتیجه، پیروان او سیهروزی خویش را به آفرینندگان و نوع پیدایش خویش ربط میدهند و خلقت خود را وصلهای ناجور و توطئه و طرح دیوان قلمداد میکردند.
نتیجه
مطالعۀ تطبیقی تاریخ اساطیری ملل صاحب نام همچون ایران و میانرودان که در دل خویش نخستین تمدنها را جای دادهاند و بررسی ادیان و باورهایی که در این سرزمینها پا گرفته و نمود یافت، نشان میدهند آنچه امروزه برخی از ادیان دربارة گیتی و هستی و فلسفة پیدایش جهان و آدمی مطرح میکنند و پیروان آنها بدان باورها پایندند، ریشه در اعماق اساطیر و ادیان ابتدایی کهن و نوع نگرش انسانهای هزارههای پیشین دارد و با اندکی تساهل، خمیرمایة ادیان را در همان باورهای نخستین آدمی پیگیری کرد که با تأثیر از نوع معیشت، موقعیت زیستی و خصوصیات مکانی آنها پدید آمده است. درواقع، اندیشة دینی انسان با توجه به زندگی و مشکلات او شکل گرفته است و دین ابتدایی به انسانی تعلق دارد که ساده، زودباور و حسگراست و انسان بدوی برای تأمین نیازها، پاسخ به پرسشهای بنیادینِ ذهن خویش و رسیدن به آسایش، به نیروهای نامحسوسی پناه میبرد که به اعتقاد او در پدیدههای طبیعی و محسوس وجود دارند و از آنها یاری میجوید. بدینسان مناطقی که در مواجهه با یورشهای متعدد بودهاند و همواره برای تداوم حیات به نبرد با دشمنان و یا اطاعت از صاحبان قدرت و یا بیگاری برای آنان مجبور بودند، فلسفة آفرینش را نتیجة جدال خدایان (صاحبان قدرت) پنداشتهاند و خلقت آدمی را بهمنظور یاری به خداوندان برای فراهمآوردن آسایش برای آنان قلمداد کردند؛ باوری که اهالی میانرودان با تأثیر از شیوة زیست خود بدان تأکید داشتند. با این همه، اساطیر مزدیسنی و دین زرتشتی که در مکان و جامعهای با ثبات بالید، در بین ادیان و اساطیر مطرح آن روزگار مطلوبترین نگرش را به هستی و چرایی و چگونگی خلقت خویش داشتند. همچنین گفتنی است انسان ابتدایی با تجربیات و مشاهدات ابتدایی برای حل مسئلة آفرینش و پیدایش خویش کمک گرفت و بدین طریق و البته با توجه به چگونگی زندگی خویش و سطح رفاه خود و جامعه، برخی خمیرمایة وجودی خود را از خاک و با تأثیر از هنر سفالگری موجود، برخی از گیاهان و البته بدبینان به زندگی که در میانرودان و زندگی پر فراز و نشیب این خطه زیسته بودند، انسان را از خون و تن دیوان به جای آب و درنتیجة جدال و سرکشی خدایان و کشتار قلمداد کردند.
پینوشتها
1- در اسطورههای سامی نیز چنین آمده است: «سسپس آدم را آفرید و ابلیس و فرزندان او را بدین کار بدبخت کرد» (مقدسی، 1374: 313).
2- در ادیان ابراهیمی نیز ازجمله اهداف آفرینش انسان، نشاندادن و آشکارکردن قدرت و توانایی خداوند است.
3- در اساطیر مصر نیز در روایتی انسان از اشک چشم «رع» خدای خورشید، پدید میآید (ویو، 1375: 69).
4- واژه Chaos دراصل یونانی و به معنای جرم بیشکل یا مرحلۀ شکلنیافته هر چیزی است. بینظمی و آشفتگی حکمفرما بود (شروو، 1382: 55-56).
5- نکتة جالب توجه اینکه در اساطیر آفرینش یونانی نیز نخستین نسل آدمیان ساکن در زمین، از نسل طلا بودند (دوناروزنبرگ، 1374: 37).
6- براساس اسطورة موجود در بومیان آمریکا، زمین چهار زهدان دارد که به ارادة خورشید انسانها در چهارمین زهدان شکل گرفتهاند و زهدان به زهدان بالا آمده تا به سطح زمین رسیده است (رضایی، 1383: 131).
7-در اینباره یک اسطورة آفرینش مصری از خدایی به نام خنوم نام میبرد که انسان را همانند یک تندیس سفالی بر این چرخهای سفالگری میسازد (کریستن سن، 1363: 60؛ ویو، 1375: 69). در اساطیر یونان نیز زئوس به پرومته فرمان میدهد که: «برو و انسان را از خاکرس بساز» (لنسلین گراین، 1366: 37).
8- مردم «زولو» در آفریقای جنوبی معتقدند نخستین زن و مرد از درون یک نی بیرون آمدهاند و در نیستانی خلق شدهاند. مردمان قوم مایا هم عقیده دارند انسان از زرت آفریده شده است (رضایی، 1383: 151). در یکی از اسطورههای اسکاندیناوی سخن از سه زمستان میکنند که سبب نابودی همه چیز شدند، جز یک جفت انسانی که در دل درختی پنهان میشوند و از شبنم تغذیه میکنند. از این جفت نسلی نو از آدمی پدید آمد (Orlike,1922;15-16).
14- نوگوآ، ایزد بانوی آفرینندۀ چینی، انسان را پیمانه میزند تا ادارهکنندۀ زمین باشد (کریستی، 1373: 82). زئوس در اساطیر یونانی دستور خلقت انسان را صادر میکند تا جاودانان را ستایش کند و پرستشگاهها بسازد (لنسین گرین، 1366: 37).