نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه قم
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
The Holy Spirit is one of the angels which has an material entity but can be assimilated in the form of human individual and gives the message of God to the prophets. Some of his attributed functions like his ontological status or his epistemological and psychological role in the life of humanity are commonly accepted by the Muslim and Christian theologians. But some of his ascribed properties like being the third member of the Godhead or his role in the Baptism have been rejected by Muslim theologians. This Study tries to illustrate the issue in the light of Islamic and Christian texts and then to answer some controversial disputed questions about the Holy Spirit.
کلیدواژهها [English]
1ـ مشابهتهای دو دیدگاه
الف) الفاظ و آیات قرآن کریم در ضمن داشتن معانیِ لفظی، دارای مفاهیم باطنی است؛
ب) در معانی ظاهری نباید متوقف شد؛
ج) روش دریافت مفاهیم باطنی قرآن کریم که تأویل است، با روشهایِ مرسوم در تفسیر، تطابق ندارد؛
د) همه آیات قرآن کریم تأویل پذیرند و تأویل فقط مخصوص آیات متشابه نیست.
2ـ تفاوتها
الف) در متون عرفانی منظور از تأویل، کشف مفاهیم نهفته در بطن آیات و رجوع از معانی ظاهر به معانی باطنی است، در صورتی که در متون باطنیّه، تأویل تعیینِ مِصداقی کلمات قرآن است؛ با این توضیح که بنابر اصول مذهب باطنی فهم حقایق قرآن یا تأویل از باب تطبیق آیه با مصادیق مشخص و موجود است و هرگز به معنای رجوع کردن از معانی ظاهری به معانی باطنی نیست. برای نمونه، در متون باطنیه، واژههای قرآنی ذیل به «اساسان» و«ناطقان» و«حجتها» که اشخاص حقیقی3 در سلسله اعتقادات باطنیه هستند، تأویل شده است:
ـ آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه در آیه: «الله الذی خلق السموات و من الارض مثلَهُنَّ»
(طلاق/12) که در توضیح آیه آوردهاند:
«مراد از آسمانهای هفتگانه، هفت ناطق و مراد از زمینهای هفتگانه، حجتهای هفتگانه هستند». (قاضی نعمان، بیتا: 44)
ـ فقراء و مساکین در آیه: «اِنَّمّا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَراء وَ الْمَسَاکِینَ» (توبه/60)
«و ایشان (ناطقان) را فقرا بدان گفت که اندرین عالم، کسی نیست که ایشان ازو فایده گیرند ولکن درویشند سوی حدودِ علوی... و بدان (مساکین) مر اساسان را خواست اندر هر زمانی که سکون امت بر تأویل ایشان است» (ناصرخسرو، 1338: 128).
ـ الرُّکَع و السُّجود در آیه: «وَ عَهِدْنا اِلی اِبْرَاهِیمَ وَ اِسْمَاعیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَعِ السُّجُود» (بقره/125)
«مُراد از «الرُّکَعْ» امامان و مراد از «اَلسُّجود» ناطقان هستند» (جعفربنمنصوریمن، بیتا : 52).
ب) در دیدگاه عرفانی، تأویل عبارت از رمزگشایی از کلمات و مفاهیم آیات قرآنی است که مشروط به شروطِ سلوک و جدیت در تهذیب است، نه مخصوص به شخص؛ در حالی که در اعتقادات مطرح در متون باطنیه، تأویل یا به تعبیر ناصرخسرو «عِلمِ مَثَل»، مخصوص اشخاص معیّنی است که مطابق آراء آنان کسانی هستند که در سلسله مراتب «دعوت» قرار دارند؛ یعنی «ناطق»، «اساس» و «امام» که هر یک از این سه مقام توسط یکی از «حدود علوی» تأیید میشوند: «رسانندة تأیید از امر باری سبحانه به پیامبر (ناطق)، جَدّ (اسرافیل) است و رساننده تایید به امام زمان اندر روزگار او خیال (جبرائیل) است». (ناصرخسرو، 1338 : 204).
پیرامون بیان شروطی که عرفا در متون عرفانی برای راه یافتن به بحر معانی رمزی آیات قرآن مطرح کردهاند، شواهد فراوانی است، که نمونهای را میآوریم:
«اما بگوییم که مسافر این بحر را چه باید کرد تا از این برّ به بحر رسد و او را مرکب استقامت باید لباس صدق و تیغ یقین و سپر توکل و جوشن رضا و خُودِ تسلیم و زره تفویض، و ساعد تفرید و زاد تجرید و راحله قناعت و عدیل توفیق و دلیلِ عنایت و طلایة عظمت و تعجیل رفیق و مراقبت خواطرهای راه دیدن به پاس داشتن مراقبت نیاز است و از وقوفهای طریق، حذر باید کردن به قیام کردن حضرت، و سارقان راه نگاه داشتن به هر لحظت و خطوت، تا مسافر به بحر رسد و آنچه اشارت کردیم بیاید» (غزالی، 1370 : 12).
ج) در متون عرفانی مطلق تأویل پذیرفته شده نیست، بلکه تأویل مشروط است براینکه رویکرد آن گذر از معانی حسی و ظاهریِ واژهها- که اعتباری و مربوط به عالم ماده هستند- به معانی روحانی و باطنی که مربوط به ملکوت اشیاء و غیرمحسوس است- میباشد، نظیر تأویل ذیل از آیة 70 سورة اسراء:
«... وَ حَمَلْناهُم فیِ اَلبّر وَ الْبَحْر» (اسراء/ 70) همین باشد. چهدانی که این برّ و بحر کدام است؟ «وَ مَنَ یَتَقِ الله یَجْعَل لَهُ مَخْرَجا» آیینه این هر دو شده است: یعنی «اَخْرَجَهُ مِنَ الْبَشَریَّه وَ اَوُصَلَهُ بِالرُبوبیّه». بَرّ عبودیت باشد و بَحر، ربوبیّت». (عین القضات همدانی، بیتا : 179).
اما در متون باطنیّه، گاهی امورات روحانی و باطنی در تأویل به مفاهیم حسی و مادی باز میگردد. برای مثال، جعفر بن منصور یمن در تأویل آیه «هَلْ یَنْظُرُونَ اِلّا اَنْ یَأتَیَهُمُ فِی ظُلٍ مِنَ الْغَمام» (بقره/ 210) با این ترجمه که: «آیا اینان منتظر آن هستند که خدا با فرشتگان در زیر سایبان از ابر نزدشان بیاید» آورده است:
«خداوند خودش را در هفتاد هیکل برای دوستان خود، آشکار میسازد و این هفتاد نفر، همان امامان و حجح و ابواب و دعات هستند». (شاکر، 1371 : 260).
نتیجه
آنچه از بحث های پیشین روشن شد، لزوم و ضرورت روش تأویلی در فهم قرآن و دستیابی به معانی باطنی و عمیق قرآن و عبور از الفاظ به معانی و از شهود به غیب است و عدم توقف در معانی ظاهری است. اصل این سخن نزد مفسران و متکلمان دین شناس، امری بدیهی و پذیرفته شده است، لیکن از عواملی که موجب تفاوت در تفسیر و تعبیر و تأویل است، بحث روش شناختی فهم قرآن است چنانکه این تفاوت در دو مکتب عرفانی و مذهب باطنیه وجود دارد؛ از کشف مفهوم باطنی از طریق تهذیب نفس و گذر از حس به باطن و یا تعیین مصداق برای الفاظ از طریق تعلیم و آزاد بودن در تطبیق، لذا در مکاتب عرفانی کشف معنا و حقیقت و عبور از ظاهر به باطن از طریق شهود درونی حاصل آید ولی در مذهب باطنیه به گونه تعیین مصداق از طریق تعلیم مرشد است؛ افزون بر آن که تأویل در نگاه عرفانی در متونی است که قابلیت گذر از معانی حس و ظاهر را داشته باشد، همچون قرآن کریم و هدف آنان از تأویل عبور از عالم ماده و محسوس به عالم باطن و ملکوت اشیاست، در حالی که در مذهب باطنیه تأویل دو سویه است؛ یعنی هم برای مفاهیم حسی و مادی تأویل و مصداق روحانی و باطنی وجود دارد و هم امورات روحانی و باطنی در تأویل به مفاهیم حسی و مادی جایز است.
اما همان طور که در تفسیر بیان مفاد استعمالی آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال بر مبنای دستور زبانی متون و پایبندی به اصول و قواعد عقلایی محاوره که در متون تفسیر و قواعد اصولی در استنباط ثبت و ضبط است، به نظر میآید در باب تأویل و ارجاع به معانی باطنی یا کشف معانی حقیقی و معارف باطنی و یا تعیین مصداق عینی و خارجی برای بیان آیات قرآن نیز باید یا همچون پیامبر به محتوای خطاب عارف بوده، از حقیقت و باطن آن آگاه باشد و یا آنکه تأویل و کشف معانی نیز باید روشمند گردد تا در یک آزمون بین الاذهانی مقبول مخاطبان کلام واقع شود و گرنه نمی توان صحیح را از سقیم تشخیص داد. از این رو، آنچه در فهم معنا و مقصود متونی، همچون قرآن لازم است، روشمند سازی و قانون مدارانه بودن هر یک از تفسیر و تأویلهای عرفانی و باطنی است تا در دام تک انگاری و تجربه فردی نیفتیم، زیرا این متون (قرآن) که مخاطب عام دارد، بیشتر یاد آور علم است و گزارشی منسجم از همه وجوه واقعیت را عرضه می کند و رسالت اهتدا و هدایت را عهده دار است. البته، تحلیل و بررسی این سخن مجالی دیگر می طلبد.
پی نوشتها
1 . باطنیه لقب عامی است که بر تمام فرق اسماعیلی که از اختلاف بر سر جانشینی امام جعفر صادق- علیه السلام- در سال 148 هـ.ق از دیگر شیعیان امامی در کوفه جدا گشتند، اطلاق شده است. دوره تشکیل خلافت فاطمیان در مصر (297-487 ق) عصر طلایی تفکر و ادبیات آنان است که طی آن داعیان و متکلمان این مذهب، کتب و رسایل زیادی در علوم مختلف اسلامی تألیف کردند که در این آثار مباحث گوناگون از جمله جهانشناسی، تعبیر ادواری تاریخ و تأویل تجلی یافته است. مهمترین منابعی که به زبان فارسی مطابق آرای آنان به وجود آمد، از ابومعین، معروف به ناصرخسرو است که آثاری چون «جامع الحکمتین»، «وجه دین» به نثر و دیوان او به نظم، در تبیین این آرا خلق شدهاند که از جمله مشهورترین آثار برای مطالعه و تحقیق در مبانی اندیشه نحله اسماعیلیه است. نام ناصرخسرو همواره در ردیف برگزیدهترین نظریهپردازان تفکر اسماعیلی قرار دارد؛ کسانی چون ابوحاتم الرازی، محمد بن احمد النسفی، ابوحنیفه النعمان بن محمد، معروف به قاضی نعمان، ابو یعقوب سجستانی، حمید الدین کرمانی و المؤید فی المدین شیرازی (رک: بدرهای، 1376 : 167).
2 . ابوحنیفه نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حیون تمیمی مغربی (290 - 363 هـ. ق ) مشهور به قاضی نعمان است. وی نظام فقه اسماعیلی را شرح و تفصیل کرد. وی در یک خانواده قیروانی که تابع مذهب سنی مالکی بودند، متولد شد. آنچه مشهور است، آنکه پدرش پیش از سال 311 هـ .ق به کیش اسماعیلی گرویده بود. در اینکه مذهب وی قبل از گرویدن به اسماعیلیه چه بوده است، اختلاف نظر است، اما آقا بزرگ طهرانی وی را شیعه امامی می داند (بدرهای، 1376 : 287-288). اهمیت وی در اسماعیلیه از جهات متخلف است؛ که از جمله کثرت آثار فقه، تاریخ و روش تأویل در فهم قرآن کریم. کتاب «تأویل دعائم الاسلام» جامعترین کتاب فقه اسماعیلیه و «اساس التأویل» در شیوه کشف معانی باطنی قرآن از اوست.
3 . مطابق نظر باطنیه، مراحل گذر فیض حق تعالی مسیر مشخصی دارد. مطابق این نظر، «امر خدا»به رمز و اشاره از مرحلة «عقل» گذر کرده تا به مرحلة «حجت» میرسد و پس از حجت فرود ندارد. ناصرخسرو گوید: «مر تأیید را از حجت گذر نیست و فرود ازو پذیرندگان، فرمان را به شرح توانند پذیرفتن، نه به رمز» (ناصر خسرو،
1338 : 303). مراتب گذر فیض از نزد خداوند عبارت است از: عقل، نفس، جد، فتح، خیال، ناطق، اساس، امام، باب و حجت (کرمانی، 1953 ق : 127-129).